نامِ دژخیمِ وطن، دل بشنود، خون میکند
پس بدین خونخوار، اگر شد روبهرو چون میکند؟
آنکه گفتی، محوِ قرآن را همی باید نمود
عنقریب این گفته با سرنیزه مقرون میکند!
وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز
پای صاحبخانه را از خانه بیرون میکند؟!
داستانِ موش و گربه است، عهدِ ما و انگلیس
موش را گر گربه برگیرد، رها چون میکند؟
شیر هم باشیم گر ما، روبهِ دهر است او
شیر را روباه معروف است، مغبون میکند؟
هیچ میدانی حریفِ ما، چه دارد در نظر؟
این همه خرجِ گزافی را که اکنون میکند؟
انگلیس آخر دلش، بهرِ من و تو سوخته؟
آنکه بهرِ یک وجب خاک اینقدر خون میکند؟
آنقدر میدانم امروز، ار که بر ما داده پنج:
غاز، فردا دعوی پنجاه میلیون میکند!
دانم آخر جمله ما را به مُلکِ خویشتن
بینصیب از آب و خاک و دشت و هامون میکند!
آن که در افریک بر ریگِ بیابان چشم داشت
چشمپوشی از دیارِ گنجِ قارون میکند؟
دزدِ رهزن، دزدِ نادان است، راحت پشتِ میز
دزدِ دانا، دزدی از مجرای قانون میکند!
گوش آوخ ندهد، این ملّت بدینها! ور دهد:
گوش از این گوش، از آن گوش بیرون میکند!
طبعِ من، مسئولِ تاریخ است و ساکت مانَم ار
هان به وجدانم مرا، تاریخ مدیون میکند!
ورنه میدانم در احساساتِ این بیحسنژاد
گفتههای من نه چیزی کم، نه افزون میکند!
ملّتی کاو مُرده در تاریخ و اینش امتیاز
نعشِ خود با دستِ خود، این مُرده مدفون میکند!
ملّتی کز دادنِ تن، با کمالِ امتنان:
بر اسارت، خصم را از خویش ممنون میکند!
ملّتی کاو باز قرن بیستم بر دردِ خود
چاره با ختم و دعا و ذکر و افسون میکند!
ملّتی کآلودهٔ تریاک باشد صبح و شام
دائم آگنده دماغ، از گند افیون میکند!
ملّتی کاو با چو من، پورِ عزیزِ این وطن
آنچه با یوسف نمود از بُخل شمعون میکند!
ملّتی کاو روز و شب بر خونِ خود شد تشنهلب
دشمنان را دعوت از بهرِ شبیخون میکند!
ملّتی کز هر جهت بهرِ زوال آماده است
صرفِ احساساتِ من، احیا، وِرا چون میکند!
خود نهتنها خلقِ دنیا، جملگی در حیرتاند
حیرت از اوضاعِ ما، خَلّاق بیچون میکند!
ز آسمان نارد مَلَک، ناچار یک مشتِ دنی
ز اهلِ این مُلْک، آمرِ این ملّتِ دون میکند!
گشته است اسباب خنده: گریه بر حالِ وطن
بیشم از حالِ وطن، این نکته محزون میکند!
ای خدا جای تشکر، چشمزخمم میزنند!
چشم من همچشمی ار با رودِ جیحون میکند!
آن خیانتها که با ایران وزیران میکنند!
بارها بدتر به من، این سفله گردون میکند!
یأس من زین قوم تا اندازهای باشد بهجا
طبعِ من بیجاست، کز اندازه بیرون میکند!
«عشقی» از عشق وطن، آنسان مُجَرَّب شد که این
کهنه دیوانه جنون، تعلیم مجنون میکند!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است انتقادی و اجتماعی که به وضعیت وطن و خیانتی که برخی نسبت به آن میکنند، میپردازد. شاعر با استفاده از استعارههایی مانند "موش و گربه" و "شیر و روباه"، روابط قدرت و ستم موجود را توصیف میکند. او نگران است که ملت خود را به اسارت بدهد و به بیتوجهی و خیانتهای بیرونی و داخلی انتقاد میکند. شاعر به یأس و ناامیدی از وضعیت کنونی هم اشاره دارد و بر این باور است که تاریخ و وجدان او نسبت به حقایق بیتفاوت نیست. همچنین، اشاره به مواد مخدر و فساد اجتماعی نیز در متن وجود دارد که نماد مشکلات عمیقتری در جامعه است. در کل، متن بیانگر درد و رنج و ناامیدی از وضعیت کنونی کشور است و از بیکفایتی و خیانت سران و برخی از اعضای جامعه گلایه دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نام ستمگر وطنش را بشنود، دلش به شدت میلرزد و خود را آماده خونریزی میکند. حال اگر روزی با آن ستمگر روبرو شود، چه واکنشی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: کسی که گفتی باید از محافل قرآنی حفاظت شود، به زودی این گفته را با زور و خشونت همراه خواهد کرد!
هوش مصنوعی: آه از این مهمان، که هنوز به خانه نیامده، اما صاحبخانه را از خانه بیرون میکند؟!
هوش مصنوعی: این بیان به نوعی نمادین از رابطه و توافقی میان دو طرف، به ویژه در زمینهٔ سیاست و قدرت است. در اینجا، "موش" نمایندهی یک طرف و "گربه" نمایندهی قدرت و تهدید دیگری است. به نوعی، اگر یکی از طرفین تحت فشار و خطر قرار گیرد، آیا طرف دیگر به وعدهها و تعهدات خود عمل خواهد کرد یا نه؟ در واقع، این اشاره به عدم اعتماد و نگرانی از آسیبپذیری در برابر قدرتهای بزرگتری است که ممکن است به راحتی وعدهها را زیر پا بگذارند.
هوش مصنوعی: اگر ما هم مانند شیر باشیم، در برابر زمان و حوادث ایستادهایم، اما با این حال، روباه معروف همواره مهارت دارد که ما را فریب دهد و به ما آسیب برساند.
هوش مصنوعی: آیا میدانی رقیب ما چه چیزی در ذهن دارد؟ چرا این همه خرج و هزینه گزاف میکند؟
هوش مصنوعی: آیا واقعاً انگلستان برای ما و تو اینقدر آسیب دیده و نگران است؟ این کشور که برای تصاحب تنها یک وجب زمین این همه خون به زمین میریزد؟
هوش مصنوعی: امروز به خوبی میدانم که اگر به ما پنج غاز هدیه دهند، فردا ممکن است ادعای دارایی پنجاه میلیون را داشته باشند!
هوش مصنوعی: میدانم در نهایت، ما را از سرزمین خود که پر از آب و خاک و دشت و بیابان است، بیبرگشت خواهد کرد!
هوش مصنوعی: کسی که در افریقا به بیابان نگاه میکند، به راحتی از سرزمین ثروت قارون چشمپوشی میکند؟
هوش مصنوعی: دزد بیخبر و نادان کسی است که از راههای عقلانی و قانونی دور میشود، اما دزد باهوش با استفاده از قوانین و راههای قانونی به راحتی به دزدی میپردازد.
هوش مصنوعی: این ملت به این حرفها توجهی ندارد! اگر هم توجه کند، خیلی زود آن را فراموش خواهد کرد و از یاد میبرد.
هوش مصنوعی: روح و شخصیت من، نماینده تاریخ است و اگر سکوت کنم، وجدانم مرا به حساب خواهد خواست و تاریخ از من بدهکار خواهد شد!
هوش مصنوعی: اگرچه احساسات این آدم بیاحساس را میشناسم، میدانم که حرفهای من نه کمکی به او میکند و نه چیزی به آن اضافه میکند!
هوش مصنوعی: ملتی که در تاریخ خود را فراموش کرده و به خواب رفته، همانند تُنی مرده است که خود را با دستان خودش دفن میکند.
هوش مصنوعی: ملتهایی که برای از دست دادن و فدای جسم خود با کمال تشکر و امتنان، دشمنانشان را برای اسارت خود سپاسگو میدانند.
هوش مصنوعی: مردمی که در قرن بیستم هنوز به جای حل مشکلات خود با تدبیر و عمل، به دعا، ذکر و جادو روی میآورند.
هوش مصنوعی: مردمی که به تریاک آلودهاند و در تمام ساعات روز و شب تحت تأثیر آن هستند، از اثرات منفی این مواد بیخبرند و در واقع، دچار مشکلاتی میشوند که به خاطر افیون است.
هوش مصنوعی: مردمی که مانند من هستند، فرزند ارزشمند این سرزمین را به گونهای رفتار میکنند که شبیه به آنچه یوسف از بخل شمعون تجربه کرد، میشود.
هوش مصنوعی: مردمی که روز و شب به خاطر مشکلات و ظلمی که بر آنها رفته، به شدت ناراحت و آشفتهاند، حالا به دشمنان خود دعوت میدهند تا به آنها حمله کنند و این وضعیت را تغییر دهند.
هوش مصنوعی: مردمی که از هر سو به سوی نابودی میروند، احساسات من چگونه میتواند باعث احیای آنها شود؟
هوش مصنوعی: همه موجودات در این دنیا به طور کامل در شگفتی هستند و این حیرت ناشی از وضع ماست که خداوند بیچون و چرای خودش را خلق کرده و به این ترتیب، اوضاع ما را میسازد.
هوش مصنوعی: از آسمان فرشتهای نمیآید، بنابراین ناچار یک مشت از مردم این سرزمین، کارگردان و هدایتگر این ملت پست میشوند!
هوش مصنوعی: وطن در حالتی است که اگرچه همه چیز برای خندیدن مهیاست، اما گریه بر وضعیت آن بر حال خودم غلبه میکند و این موضوع مرا اندوهگین میکند.
هوش مصنوعی: ای خدا، به جای اینکه سپاسگزاری کنم، انگار دشمنیهایی به من میشود! حالا اگر چشمان من هم بخواهند با زیبایی رود جیحون رقابت کنند!
هوش مصنوعی: آن خیانتهایی که وزیران نسبت به ایران انجام میدهند، خیلی بیشتر از آنچه که این دنیا برای من انجام میدهد، دردناک و بد است!
هوش مصنوعی: یأس من از این مردم تا حدی است که بر اساس طبع من مناسب است، چون وقتی از حدش فراتر میرود، طبع من را به هم میریزد!
هوش مصنوعی: عشق به وطن به گونهای در وجود او ریشه دوانده که این دیوانهی قدیمی، حالا میتواند به دیگران جنون عشق را آموزش دهد!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را سودای گیسوی تو مجنون میکند
فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون میکند
هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» میکند
صورت روی تو بر هر دل که میآید فرو
[...]
ناقه لیلی که سر در کوه و هامون میکند
در بن هر خار جستجوی مجنون میکند
گوش بر افسانه من خلق را دفع ملال
این حکایتها که من دارم جگر خون میکند
زندهام من از غم دل پس دلی کو بیغم است
[...]
ساغر پر می علاج جان محزون میکند
گرد پاک از چهره سیلاب جیحون میکند
دفتر آداب را در بزم می شیرازه نیست
دختر رز حرف در کار فلاطون میکند
کوه تمکین خم از جوش شراب آسوده است
[...]
مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند
مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند
بسکه با خاک گلستان است استعداد فیض
سرو را یک مصرع برجسته موزون می کند
ناتوانی باز چون شمعم چه افسون میکند
میپرد رنگ و مرا از بزم بیرون میکند
بیش از آنکان پنجهٔ بیباک بربندد نگار
سایهٔ برک حنا برمن شبیخون میکند
خلق ناقص اینکمالاتیکه میچیند به هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.