گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در حماسه و نکوهش زمامداران ایران هنگام توپ بستن سپاهیان تزاری روس به بارگاه امام هشتم فرماید

 

تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا

تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا

آستین افشاندم از گرد علایق آشکار

تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا

شد دلم آیینه ای اسکندری زاندم که ساخت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - چکامه

 

شاد باش ای مجلس ملی که بینم عنقریب

از تو آید درد ملت را درین دوران طبیب

شاد باش ای مجلس ملی که از تو چیره گشت

دست مسجد بر کلیسا نور فرقان بر صلیب

شاد باش ای مجلس ملی که ایران از تو یافت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در هنگام ورود سپاه روس تزاری به خراسان و آذربایجان و بدار آویختن احرار ایران فرماید

 

بامدادان خیل مرغان در چمن با عندلیب

نغمه خوان گشتند با لحنی خوش و صوتی عجیب

شور و فریاد و فغان در صحن باغ انداختند

از صغیر و از نفیر و از هدیر و از نعیب

داستان آمد فراز از حال بدبختان که دهر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - چکامه آفتاب

 

چند سائی زر بر این پیروزه طاق ای آفتاب

چند بیزی سیم بر نیلی رواق ای آفتاب

ما سوی الله را توئی هم دایه هم مادر پدر

هم چراغ دیده هم شمع وثاق ای آفتاب

شهسوار توسن برقی و تازی بر سپهر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - چکامه

 

در سه موقع کار نتوان با تهور یا شتاب

گر بکوشش رستمی یا در نبرد افراسیاب

آن یکی چون سیلی از کهسار آید در نشیب

خانه ها ویران کند معمورها سازد خراب

وان دگر چون ژنده پیلی در هوای ماده پیل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو

مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب

چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان

کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب

قحط نان را کرده دستاویز از بی دانشی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷

 

دوش خواندم در کتابی کز در اندرز و پند

گفت با منصور عباسی حکیمی ارجمند

ای که خوانی خویش را قائم مقام مصطفی

گر خلیفه احمدی از کار احمد گیر پند

داشت خیرالمرسلین چوبی چو چوپانان بدست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹

 

بارها خواندم ز قول مصطفی اندر خبر

کاید آن روزی که تابد آفتاب از باختر

ذات پاک مصطفی باشد منزه از دروغ

کش رسالت داده بر خلقان خدای دادگر

گر خدا را، راست گو دانی و پیغامش درست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

ایا روض الشمال فدتک نفسی

واصغران اقول فداک بال

وقالوا مل الی جهة سواها

فقلت القلب فی جهة الشمال

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

تا پرند نیلگون بر وی بندد مرغزار

پرنیان هفت رنگ اندر سرآرد کوهسار

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

ابر چون پیلان مست آمد فراز کوهسار

باد همچون پیلبان بر پیل مست آمد سوار

آبگیر از باد شبگیری کند سیمین زره

لاله از گلبرگ تر آراست یاقوتین حصار

جوی همچون نهر فرهاد است سرشار از لبن

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - مطلع دوم

 

کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

وی درخشان صارمت در شعله چون مزح و عفار

آن یکی تازی نژاد از دودمان ذوالجناح

این یکی هندی نهاد از خاندان ذوالفقار

آن بسان باد در بالا پیچد بر سحاب

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - برسم مطایبه خطاب بوزیر عدلیه وقت

 

درد پا مربنده ات را ساخت بیحال ای وزیر

گوشمالم داد و از غم کرد پامال ای وزیر

پیکرم از بهر مشق این طبیبان شد چو آن

لوح سیمین کز برای مشق اطفال ای وزیر

گشته انگشتان پایم از ورم سخت و سطبر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷

 

آفتاب آمد سریر آسمان را پادشاه

اختران همچون سپاهند و سپهسالار ماه

ماه اگر در شب نتابد کس ز نور اختران

کی تواند ساخت محفل کی تواند جست راه

گفت تهمورث که باشد شه شاهینی قوی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸

 

باد نوروزی ز روی گل نقاب انداخته

زلف سنبل را همی در پیچ و تاب انداخته

در رکاب فرودین بر رغم اسفندار مذ

خون سرما را همی اندر رکاب انداخته

سایه سرو جوان بر طرف باغ و جویبار

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳ - نکوهش نجدالسلطنه

 

در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه

کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه

گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس

جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه

چارتن در چار موقع بی محابا بیدرنگ

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - در ذم وزیر داخله

 

هر که می بینی تو برگرد وزیر داخله

دستک دزد است و در ظاهر شریک قافله

تا نباید قائم آل محمد بر سریر

کس نداند چاره این دزد و دفع این دله

حوزه مالیه باشد و ادیی پر خوف و بیم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح محمد ولیخان نصرالسلطنه

 

تا که روز از هفته و هفته ز مه ماه از سنه

نگذرد فیروز و فرخ باد نصرالسلطنه

صاحب فرخنده سردار معظم آنکه هست

طلعتش چون آفتاب و فکرتش چون آینه

خانزاد حیدر است و چاکر شه زین سبب

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح محمد ولیخان نصرالسلطنه

 

تا که روز از هفته و هفته ز مه ماه از سنه

نگذرد فیروز و فرخ باد نصرالسلطنه

صاحب فرخنده سردار معظم آنکه هست

طلعتش چون آفتاب و فکرتش چون آینه

خانزاد حیدر است و چاکر شه زین سبب

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode