گنجور

 
ادیب الممالک

تا که روز از هفته و هفته ز مه ماه از سنه

نگذرد فیروز و فرخ باد نصرالسلطنه

صاحب فرخنده سردار معظم آنکه هست

طلعتش چون آفتاب و فکرتش چون آینه

خانزاد حیدر است و چاکر شه زین سبب

شد دعایش فرض بر هر مؤمن و هر مؤمنه

تا پرستار معارف گشت و پشتیبان علم

بر سر گردون زدند این هر دو خرگاه و بنه

حزم او کوهی ز آسیب تزلزل بیهراس

عزم او سیلی که از کوه آید اندر دامنه

شام تاریک وطن را فکرش افروزد چراغ

همچنان کاندر فروزد آتش از آتش زنه

در سیاست آن چنان غالب که بندد فکرتش

در قلوب خلق بر اندیشه بد روزنه

قدر وی در کشور ما آنچنان باشد عزیز

کاب اندر کام عطشان نان به چشم گرسنه

در سپاه فضل و جیش عدل و اقلیم هنر

اوست سالار نخستین با شکوه و طنطنه

چون شود بر قلب بدخواهان دولت حمله ور

یسرش اندر میسره پیداست یمن از میمنه

با دل بیدار و مغز روشن و رأی درست

ملک را ایمن کند از چشم‌های خائنه

شاد زی در سایه ملک اندرین خرم بهار

ای درخت ملک بارت عز و بیداری تنه