گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

ای سخن پرور ز نظم خویشتن غافل مشو

نیست فرزندی درین عالم ازین بهتر ترا

گر بود در وی فسادی قابل اصلاح هست

سر نمی پیچد ز حکمت هست فرمان بر ترا

نیست آن خودکام فرزندی که هر ساعت دهد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

ای که رای روشنت آیینه گیتی نماست

هیچ سری نیست کز رای تو باشد در حجاب

در نقاب عنبرین هر دم عروس خامه ات

شاهد صد راز را از چهره می گیرد نقاب

ملک دانش راست از طرز مثالت انتظام

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم

این بیان شرک امر و کمال عزت است

ای که می گویی علی را در نبوت نیست دخل

مشرک امر نبوت نیست حفظ ملت است

شهرتی دارد که چون می رفت از دنیا رسول

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

بر امید راحت دنیا مکش بسیار رنج

زانکه این مقصد برون از کارگاه خلقت است

بر نبی شد عرض هر معنی که صورت بسته

معنی راحت همانا معنی بی صورت است

این مقرر شد که هرگز نیست راحت در جهان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

اول عمرم که هنگام سرور و ذوق بود

عاری از علم و عمل در جهل و نادانی گذشت

از طفولیت چو بگذشتم اسیر غم شدم

بعضی آن هم در خیال عالم فانی گذشت

آخر عمرم که ایام صلاح است و ورع

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

نوجوانان را خدا در اول نشو و نما

چون ملک از هر خلل پاک و مطهر آفرید

شدت تکلیف و طاعت را از ایشان رفع کرد

بر دل احباب نقش طاعت ایشان کشید

بی تردد نعمت جنت بر ایشان وقف شد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

صانعی کز آب و گل فیض کمال قدرتش

دلبران لاله‌رخسار سمن‌بر آفرید

تا نماید صنع او ضایع ز بهر عاشقی

دل درون عاشقان درد پرور آفرید

عاشقان را بر جفای ماه رویان صبر داد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۵

 

بهر دفع دشمن و فتح بلاد و حفظ نفس

پادشه را منت خیل و حشم باید کشید

محرمان پادشه را از برای عز و جاه

رنج باید دید در خدمت الم باید کشید

منعمان ملک را از محرمان پادشه

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۸

 

آدمی را فضل صوری و کمال معنویست

نیست هر وقتی بهر حالی که باشد بی اثر

گاه عرض حسن صورت می کند بر اهل حال

می شود محبوب مه پیکر حبیب سیمبر

می دهد نظاره رفتار او آرام دل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر

رحم بر جان عزیزت کن برو جای دگر

بر تو آسانست تغییر مکان کردن ولی

نیست آسان بی تو جان را عزم مأوای دگر

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۴

 

مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش

کرده منزل استخوان کله اش از مار و مور

طبع را از فکر اوصاف غم افزایش ملال

دیده را از دیدن حال پریشانش نفور

گفتم ای دوران چرا این نطفه پاکیزه را

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار

ذوقهای گونه گون در وی ز انواع نعم

نیستم شرمنده هر مهمان که آید سوی من

خواه از ترک آید و خواه از عرب خواه از عجم

هر که باشد گو بیا و هر چه باید گو ببر

[...]

فضولی
 
 
sunny dark_mode