گنجور

 
فضولی

ای سخن پرور ز نظم خویشتن غافل مشو

نیست فرزندی درین عالم ازین بهتر ترا

گر بود در وی فسادی قابل اصلاح هست

سر نمی پیچد ز حکمت هست فرمان بر ترا

نیست آن خودکام فرزندی که هر ساعت دهد

با تقاضاهای رنگارنگ درد سر ترا

سالها بس باشدش گسوت ز کاغذ پاره

وز خز و اطلس نباید کرد صرف زر ترا

می خورد دایم غذای خود ز بستان دوات

نیست مطلق غصه شیر و غم شکر ترا

می رود هر جا که باشد بی متاع و بی ملال

رفته رفته می کند مشهور بحر و بر ترا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode