گنجور

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۷ - عیانی جهرمی

 

تو مجنون نیستی تا حسن لیلی جلوه گر بینی

برو وامق شو و آنگه نظر کن روی عذرا را

زمانی گوش جان بگشا که در تسبیح حق یابی

چو حجاج حرم آواز ناقوس کلیسا را

چو خواهی جذبهٔ پیغمبری و عشق بشناسی

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۶ - کوثر همدانی

 

درین میخانه ای زاهد بت و بتخانه شد ساجد

هم او مقصد هم او قاصد فَما فی الدار دَیّارا

بود گردون سرگردان به وفق رای ما گردان

غلام همت مردان که دادند این همه ما را

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۷ - هاشمی کرمانی قُدِّسَ سِرّه

 

به خود ره نیست یک دم این دل محوتماشارا

تماشایِ جمالت برده است از دستِ مامارا

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۱ - صبای کاشانی

 

تعالی اللّه خداوند جهاندار جهان آرا

کزو شد آشکارا گل ز خار و گوهر از خارا

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ندارم فرصت از شوق گرفتاری تماشا را

مکن تعجیل صیاد اینقدر خون ریزی ما را

درین سودا چه سود اندرز من کز فرط حیرانی

نیابم فرق پای از سر که دانم زشت و زیبا را

به کفر و دین مفرما دعوت از عشقم که می ندهم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

میسر نیست آزادی ز تنها غیر تنها را

پس از تنها به تنهایی نزیبد سر زنش ما را

پس از پیر و جوان در خانقه زرق و ریا دیدم

به پیری لاجرم بر کعبه بگزیدم کلیسا را

ز خضر راه رو گردان بر گمرهان واثق

[...]

صفایی جندقی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بتم بر طلعت خود شانه زد زلف چلیپا را

پریشان بر صباح عید دارد شام یلدا را

هلاکم کرده بی پروا فرنگی زاده ترسایی

که گر دستش رسد یکباره خون ریزد مسیحا را

من از رخسار و گیسوی تو حیرانم نمی دانم

[...]

وفایی مهابادی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را

ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را

سفید از انتظار مقدمت شد چشم امیدم

خوشا روزی که همچون نور بر چشمم نهی پا را!

شدم چون لاله از داغ فراقت بارها اخگر

[...]

طغرل احراری
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح مظهرالعجائب حضرت مولی‌الموالی علی علیه السلام

 

کند ثابت حدیث قدسی این فرخنده معنا را

که یزدان در عبودیت ربوبیت دهد ما را

ز آدم تا بخاتم چون امیرالمؤمنین حیدر

طریق بندگی نسپرده کس معبود یکتا را

اگر کنه عبودیت ربوبیت بود یاران

[...]

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۳ - تعریف منظره زیبای سحرگاهی مدا

 

بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را

ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را

ز نور تازه خورشید، فرش سرخ دریا را

عمارت «قزل طورپاق» از این پرتو مطلا را

همه باغات تازه سبز در اطراف آنجا را

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول

 

در آن حالت تو ای مه، خیره بودی موج دریا را

من از عشق تو، از خود رفته محروم آن تماشا را

شدم غرق تماشای تو، ماه سرو بالا را

فشاندی باد بر رویت، دو زلف مشک‌آسا را

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول

 

نمی‌دانی چه بر من رفت؟ از آن رفتار دلدارا

سپس چون رو به خانه رفتی و بگذاشتی ما را

خدا داند که در آن راه پیمودن، تو هر پا را

که برمی‌داشتی در خون همی‌غلتید دل یارا

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۳ - تعریف منظره زیبای سحرگاهی مدا

 

بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را

ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را

ز نور تازه خورشید، فرش سرخ دریا را

عمارت «قزل طورپاق» از این پرتو مطلا را

همه باغات تازه سبز در اطراف آنجا را

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode