بتم بر طلعت خود شانه زد زلف چلیپا را
پریشان بر صباح عید دارد شام یلدا را
هلاکم کرده بی پروا فرنگی زاده ترسایی
که گر دستش رسد یکباره خون ریزد مسیحا را
من از رخسار و گیسوی تو حیرانم نمی دانم
که دخلش چیست این کافر ید بیضای موسی را
اگر محراب ابروی تو را از گریه می بیند
به فرق خویشتن ویران کند راهب کلیسا را
خیال قد جانان در دل سوزان و حیرانم
که ترسم آتش دوزخ بسوزد نخل طوبی را
بهار آمد بیا ساقی به رغم چرخ مینایی
وبال گردن زاهد بریزان خون مینا را
به یک خنده دل و دین «وفایی» برده، حیرانم
مگر برق یمان زد خرمن جان تمنا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوب خود اشاره میکند و از تسلط او بر احساساتش سخن میگوید. او به تضادهای روحی ناشی از عشق و حسرت میپردازد و از تأثیر زیبایی محبوب بر دیگران، حتی افراد مذهبی، صحبت میکند. شاعر به نوعی گرفتار عشق شده و از عواقب آن هراسان است. در نهایت، او دعوت به لذتبردن از زندگی و شادی میکند و به خواستههای دل و دین خود میپردازد.
هوش مصنوعی: عشق من با زیباییهای خود، زلفهای پیچ در پیچ و بینظم را مانند نشانهای از خوشحالی روز جشن عید در هم میآمیزد، در حالی که شب یلدا را همواره در خاطر دارد.
هوش مصنوعی: مرا به کام مرگ کشانده است فردی بیپروا و فرنگیزاده، که اگر به او دسترسی پیدا کند، به یکباره خون مسیح را خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: من از چهره و موهای تو شگفتزدهام و نمیدانم چه نیازی به این زیبایی دارم. این زیبایی مانند معجزه ید بیضای موسی است.
هوش مصنوعی: اگر ابروی تو را ببیند که از عشق میگرید، راهب کلیسا آنقدر تحت تأثیر قرار میگیرد که خانه و مذهب خود را ترک میکند و به عشق تو میپیوندد.
هوش مصنوعی: در دل آشفته و سوزانم، تصویر محبوبم موج میزند و نگرانم که آتش جهنم به درخت طوبی آسیب برساند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده، بیا ای نوشدهنده، با وجود گردشهای زمان، بار گناه زاهد را کنار بگذار و شراب مینا را بریز.
هوش مصنوعی: با یک لبخند، دل و دینم را به دست آوردهای و من در شگفتم که آیا نوری از چشمانت به جان و آرزوهایم آسیب زده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.