گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

اسمش احمدخان و اصلش از آن بذرهٔ نزهت بنیان. در نیکیِ فطرت معروف آفاق و به بذل و سماحت در آن ولا طاق. همواره با اهل کمال مجالس و با ارباب حال مؤانس. با فقیرانش لطف بی اندازه و صیت فقرش بلند آوازه. گویند در پیش عرفای متأخرین تهذیب اخلاق و تصفیه و تزکیهٔ نفسیه کرده. ملاقاتش دست نداد و زیاده از حالش اطلاعی به هم نرسید. از اوست:

تو مجنون نیستی تا حسن لیلی جلوه گر بینی

برو وامق شو و آنگه نظر کن روی عذرا را

زمانی گوش جان بگشا که در تسبیح حق یابی

چو حجاج حرم آواز ناقوس کلیسا را

چو خواهی جذبهٔ پیغمبری و عشق بشناسی

نگه کن حسرت یعقوبی و وصل زلیخا را

ز روی و موی تو ایمان و کفر گشت پدید

که فرق داد ز هم کعبه و کلیسا را

حسن یار ماست در هر جا که دل‌ها می‌برد

گرچه هر دلداده‌ای را دلستان دیگر است

سرو و گل خار است در چشمم که اندر دل مرا

گلستان دیگر وسرو روان دیگر است

جز یکی بیش مدان ناظر و منظور و نظر

باش یک بین و فرو بند دو چشم حولی

آشکارا و نهان همچو عیانی شب و روز

تا نفس هست علی گوی و علی گوی علی