گنجور

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶

 

یکی تاج بر سر ببالین تو

برو شاد گشته جهان‌بین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷

 

چو پژمرده شد روی رنگین تو

نگردد دگر گرد بالین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰

 

سپهر بلند ار کشد زین تو

سرانجام‌، خشت است بالین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۱

 

که گر چرخ گردان کشد زین تو

سرانجام خاکست بالین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸

 

کجا شد دل و هوش و آیین تو

توانایی و اختر و دین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰

 

چنین هم همی بینم آیین تو

همان بخشش و فره دین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۸

 

نباید دروغ ایچ دردین تو

نه کژی برین راه و آیین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱

 

اگر چرخ گردان کشد زین تو

سرانجام خاکست بالین تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۲

 

که جوید کنون در جهان کین تو

که گیرد کنون راه و آیین تو

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده

 

که او خود ز دشمن کشد کین تو

نهد بر سپهر برین زین تو

اسدی توسی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۶ - دار زدن ارجاسپ گودرز پیر را گوید

 

بجوید از این بی بنان کین تو

سر خصمت آرد به بالین تو

عثمان مختاری
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

موی چون کافور دارم از سر زلفین تو

زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو

خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو

سنگ بر دل بستم از جور دل سنگین تو

مونس من ماه و پروین است هر شب تا به روز

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - در مدح وزیر صدرالدین

 

ای صدر دین و دنیا دنیا آفرین تو

خالی نیند یکنفس از آفرین تو

هم آفرین کنندت و هم آفرین خوهند

مرجان و بر تن تو ز جان آفرین تو

صدق و یقین تست بیزدان تو درست

[...]

سوزنی سمرقندی
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۹) سؤال کردن مردی از مجنون

 

چنین گفت او که ای شوریده دین تو

چو می‌سوزی چرا گوئی چنین تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله

 

کنون امروز می‌گویی چنین تو

تناقض می‌نهی در راه دین تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان

 

ندانم تا شبی از درد دین تو

بدین درگاه بودستی چنین تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم

 

ازو پرسید کای سلطانِ دین تو

چه افتادت که افتادی چنین تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور

 

بدو گفتا چرا شادی چنین تو

که از شادی نگنجی در زمین تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۲) حکایت سلیمان علیه السلام و شادروانش

 

که شادروان چرا کردی چنین تو

کرا افکند خواهی بر زمین تو

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۳۶ - جواب دادن هدهد بلبل را و اجازت دادن بلبل را

 

مکن فریاد و خاموشی گزین تو

به بین در روی خود عین الیقین تو

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷