فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸
کجا شد دل و هوش و آیین تو
توانایی و اختر و دین تو
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده
که او خود ز دشمن کشد کین تو
نهد بر سپهر برین زین تو
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۶ - دار زدن ارجاسپ گودرز پیر را گوید
بجوید از این بی بنان کین تو
سر خصمت آرد به بالین تو
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو
خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو
سنگ بر دل بستم از جور دل سنگین تو
مونس من ماه و پروین است هر شب تا به روز
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - در مدح وزیر صدرالدین
ای صدر دین و دنیا دنیا آفرین تو
خالی نیند یکنفس از آفرین تو
هم آفرین کنندت و هم آفرین خوهند
مرجان و بر تن تو ز جان آفرین تو
صدق و یقین تست بیزدان تو درست
[...]
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۹) سؤال کردن مردی از مجنون
چنین گفت او که ای شوریده دین تو
چو میسوزی چرا گوئی چنین تو
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله
کنون امروز میگویی چنین تو
تناقض مینهی در راه دین تو
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان
ندانم تا شبی از درد دین تو
بدین درگاه بودستی چنین تو
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم
ازو پرسید کای سلطانِ دین تو
چه افتادت که افتادی چنین تو
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور
بدو گفتا چرا شادی چنین تو
که از شادی نگنجی در زمین تو
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۲) حکایت سلیمان علیه السلام و شادروانش
که شادروان چرا کردی چنین تو
کرا افکند خواهی بر زمین تو
عطار » بلبل نامه » بخش ۳۶ - جواب دادن هدهد بلبل را و اجازت دادن بلبل را
مکن فریاد و خاموشی گزین تو
به بین در روی خود عین الیقین تو