گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای صدر دین و دنیا دنیا آفرین تو

خالی نیند یکنفس از آفرین تو

هم آفرین کنندت و هم آفرین خوهند

مرجان و بر تن تو ز جان آفرین تو

صدق و یقین تست بیزدان تو درست

تا کار تست در خور صدق و یقین تو

چون تاج بر سراست ترا شغلهای دین

زاین است شغل دنیا زیر نگین تو

گر نازش وزیر بتاج و نگین تو است

انصاف تست و عدل تو تاج و نگین تو

بر آستان تست بخدمت جبین خلق

چونان که شکر و خدمت حق را جبین تو

پای تو زاستان تو جز بر ره سخا

ناید برون چو دست تو از آستین تو

صاحبقران بود که نباشد کسش قرین

صاحبقران وقتی کس نی قرین تو

هر شاهرا دفین در و گوهر است و هست

اندر دل تو نیست نیکو دفین تو

هر دم دفین خویش کنی بر جهان نثار

تا عالمی شوند رهی و رهین تو

روی ستم نیاید پیدا بچشم کس

از بیم هیبت تو و ازهان و هین تو

گر سال و ماه ابر بلا بارد و عنا

نبت ستم نروید اندر زمین تو

آنگه که ایزد از طین آدم بیافرید

اندر مکان طین عمر بود طین تو

تو خلدی از قیاس همه خلق را و هست

خلق خوش تو کوثر و ماه معین تو

جان و سر تو گشت یمین پادشاه را

داده یمین ببیعت عهد و یمین تو

تا مهر ملک و سلطنت اندر یسار اوست

ملک و زار تست و سری در یمین تو

چون پادشاه را پدر به گزین توئی

شد نزد پادشا پدر به گزین تو

رأی مبین تو سفرش اختیار کرد

خیر اختیار با دارای مبین تو

فرزند نازنین تو گر نزد شاه شد

رنجور دل مباد تن نازنین تو

هر کس بنزد شاه امینی گزین کند

فرزند هر آینه بهتر امین تو

فرخ بود بدو نظر پادشاه دین

این رأی نیک دید و دل پاک بین تو

زودا که بینی آمده او را به نزد خویش

بر تخت عز و جاه شده همنشین تو

تا در جهان شهور و سنین خواهد آمدن

در عز و ناز باد شهور و سنین تو

تا کار دین و دنیا دارد و طریقها

جز بر طریق راست مباد آن و این تو