تو آن درویش دان کان راه بین است

حقیقت بر طریق شاه دین است

حدیث لو خلق را معنی این است

طریق راستی در دین همین است

هر آنکس کو ریائی شد یقین است

برو هم مالک دوزخ نگین است

علی را بنده بودن اصل دین است

بنزد من سلیمانی همین است

حقیقت احتسابت کار دین است

حساب تو برب العالمین است

حقیقت علم و دانش علم دین است

بدان تو علم ما حق‌الیقین است

تو خود را گر شناسی علم دین است

حقیقت علم را معنی همین است

چو مختار خداوند من این است

بدین گفته هزاران آفرین است

که پیش سالکان توبه همین است

چنین توبه اساس راه دین است

خشن جانا لباس آخرین است

اصول پوشش ایشان همین است

چو بی ترتیب مانی برتوشین است

که ترتیب اندرین ره فرض عین است

بدین قول اتفاق اهل دین است

یقین میدان که این گفته چنین است

نشان چشم و سمع جان همین است

کسی داند که او صاحب یقین است

هر آن نقشی کز آن نور مبین است

تمامت رحمة للعالمین است

همه گفتارها از بهر این است

که در مردن یقین عین الیقین است

سخن اینست تا آخر چنین است

کسی داند که چون ما پیش بین است

اگر مرد رهی ماهی چنین است

چنین خواهد بدن فردا یقین است

حقیقت شیخ بازاری چنین است

تماشاگاه مرد راه بین است

سخن کز عشق آید آن یقین است

که بی‌شک ذات رب العالمین است

ز عشق اینجا ببین عین‌الیقین است

حقیقت اولین و آخرین است