فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۵
چه خواهی و رای سکندر به چیست
چه رانی تو از شاه و دستور کیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶
سرت پر ز تیزی و کنداوریست
نگویی مرا خود که شاه تو کیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷
همان خود و مغفر هزار و دویست
به گنجور فرمود کاکنون مهایست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷
به طینوش فرمود کایدر مهایست
که این بیشه دورست راه تو نیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸
بپرسید خود گوهر از بهر چیست
کش از بهر بیشی بباید گریست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱
اگر مرگ باشد فزونی ز کیست
به بینم که فرجام این کار چیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱
چو گرد آید آن تاج باشد دویست
که هر یک جز اندر خور شاه نیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۴
ببیند که تا بر سر کوه چیست
کزو شادمان را بباید گریست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۸
ز گوینده پرسید کین پوست چیست
ددان را برین گونه درنده کیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۴
که خاک سکندر به اسکندریست
کجا کرده بد روزگاری که زیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۲
برین گونه بگذشت سالی دویست
تو گفتی که اندر زمین شاه نیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۲
که این کار بر اردوان ایزدیست
بدین لشکر اکنون بباید گریست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۴
بدو بازده تا ببینم که چیست
مگرمان نباید به اندیشه زیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۴
بدو گفت شاه اندرین حقه چیست
نهاده برین بند بر مهر کیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۱
وگر شاه با داد و فرخ پیست
خرد بیگمان پاسبان ویست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۱
خورید آنک دارید و آن را که نیست
بداند که با گنج ما او یکیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام نوزده سال بود » پادشاهی بهرام نوزده سال بود
چو شد پادشاهیش بر سال بیست
یکی کم برو زندگانی گریست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۸
وزان پس بران نام چندی گریست
بدان باغبان گفت کاین مهر کیست
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۵
همه جفت و همتا و یزدان یکیست
جز از بندگی کردنت رای نیست