عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران
تو دانی که از ورقه کم نیستم
براه صبوری چرا ایستم
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹ - ملاقات کردن فرامرز و بانوگشسب
همانا ندانی که من کیستم
در این سرزمین از پی چیستم
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۱ - رفتن فرامرز به هندوستان و نشاندن دستور در مرز خرگاه و نامه نوشتن به رای هند
همانا نداند که من کیستم
بدین بوم و بر از پی چیستم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۹ - نداند حقیقت که من کیستم
چه کین است با من فلک را بدل
که هر روز یک غم کند نیستم
ازین زیستن هیچ سودم نبود
هوایی همی بیهده زیستم
اگر مهربانی بپرسد مرا
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۱ - نالیدن اسکندروس در مرگ پدر و رها کردن پادشاهی
همانا که بیش از پدر نیستم
پدر چون فرو رفت من کیستم
عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار
گفت اکنون من ندانم کیستم
بنده باری نیستم، پس چیستم
عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام
این چه اسرارست و من خود کیستم
اندرین جا گاه بهر چیستم
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
تو نمیدانی که تا من کیستم
اندرین جا از برای چیستم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۹
چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم
گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
همچو سایه در طوافم گرد نور آفتاب
گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم
گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۳
چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم
گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
همچو سایه بر طوافم گرد نور آفتاب
گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم
گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۱ - مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست
گفت از درد این فراغت نیستم
که درین فکر و تفکر بیستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۰ - مهمان آمدن در آن مسجد
صورت تن گو برو من کیستم
نقش کم ناید چو من باقیستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
ای حریفان من از آنها نیستم
کز خیالاتی درین ره بیستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید
هیچ سودی نیست کودک نیستم
تا به زر و سیم حیران بیستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ - مثال عالم هست نیستنما و عالم نیست هستنما
تا بدینجا بیش همره نیستم
بر سر گورت زمانی بیستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۶ - حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق
در هنر من از کسی کم نیستم
تا به خدمت پیش دشمن بیستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار
هم در آب دیده عریان بیستم
بر در تو چونک دیده نیستم
سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲ - حکایت در این معنی
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۰ - حکایت
به شکرانه گفتا به سر بیستم
که آنم که پنداشتی نیستم