گنجور

 
مسعود سعد سلمان

چه کین است با من فلک را بدل

که هر روز یک غم کند نیستم

ازین زیستن هیچ سودم نبود

هوایی همی بیهده زیستم

اگر مهربانی بپرسد مرا

چه گویم ازین عمر بر چیستم

از آن طیره گشتم که بخت بدم

بخندید بر من چو بگریستم

بدان حمل کردم که گردون همی

نداند حقیقت که من کیستم