گنجور

 
مولانا

چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم

گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم

همچو سایه در طوافم گرد نور آفتاب

گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم

گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور

جمله فرعونم چو هستم چون نیم موسیستم

من میان اصبعین حکم حقم چون قلم

در کف موسی عصا گاهی و گه افعیستم

عشق را اندیشه نبود زانک اندیشه عصاست

عقل را باشد عصا یعنی که من اعمیستم

روح موقوف اشارت می بنالد هر دمی

بر سر ره منتظر موقوف یک آریستم

چون از این جا نیستم این جا غریبم من غریب

چون در این جا بی‌قرارم آخر از جاییستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۵۹۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم

گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم

همچو سایه بر طوافم گرد نور آفتاب

گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم

گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه