خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
این دلبران که پرده به رخ درکشیدهاند
هر یک به غمزه پردهٔ خَلقی دریدهاند
از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس
اندر کنار رحمت حق پروریدهاند
یا طوطیان روضهٔ خلدند گوئیا
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰ - قطعه
شاهی که در بسیط زمین حکم نافذش
جذر اصم ز صخره صمّا شنیدهاند
صد نوبت از سیاهی گرد سپاه او
این اشهبان توسن گردون رمیدهاند
تن جامهایست خرقه جسم مخالفش
[...]
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۴ - بوسه بر باد (۴)
دل و جانم از رشک پیچیدهاند
که غلمان و حورت چرا دیدهاند؟
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
پیغمبران نیند ولیکن چو جبرئیل
بیواسطه کلام تو از تو شنیدهاند
چون چشم روشنند و ازین روی دیدهوار
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح سلطان اویس جلایری
زان پیشتر که کون و مکان آفریدهاند
وین طاق زرنگار فلک برکشیدهاند
بنیاد این بسیط مقرنس نهادهاند
واندر میان بساط زمین گستریدهاند
خاص از برای نصرت دین و نظام ملک
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵
هرکس حکایتی ز جمالت شنیدهاند
ور نه به دیده صورت رویت ندیدهاند
چون رو به روی تو ننهادند از چه روی
عشاق را چو زلف تو سرها بریدهاند
در جستوجوی قامت سرو تو عاشقان
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱
آنان که مهر روی چو ماه تو دیدهاند
مهرت به جان و دل ز جهانی خریدهاند
فرهادوار عاشق و زارند خسروان
تا یک حدیث از آن لب شیرین شنیدهاند
نیل محبّت تو چو دانی که از ازل
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲
عشاق مهر روی تو از جان خریده اند
مهرتو را ز هر دو جهان برگزیده اند
تا آشنای کوی تو گشتند در جهان
حقّا که از محبّت عالم بریده اند
در شاه راه عشق تو مدهوش و عاششقند
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۸
جملهٔ اسما در او گنجیده اند
اهل دل دل را بدین سان دیده اند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱
خوبان که همچو شمع ز نور آفریدهاند
سر تا قدم چراغ دل و نور دیدهاند
آن طرفه آهویان که به مجنونوَشان خوشند
این طرفه است کز من مجنون رمیدهاند
در صید دل کبوتر مستند مهوشان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷
آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند
داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند
یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند
چون لذت شراب محبت چشیده اند
سودائیان عشق چه دانند زیان و سود
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
گفتند سبزه های خوشش بر دمیدهاند
در بوستان حسن تو گل بر سر گلست
در بسته بودهای و گلش را نچیدهاند
ای باد سرگذشت جدایی به گل بگوی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
غافل مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پیها بریده اند
نومید هم مباش که رندان جرعه نوش
ناگه بیک خروش به منزل رسیده اند
صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۶۶
نیست در روی زمین، یک کف زمین بیانقلاب
وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیدهاند
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۷
دوربینانی که در پرداز دل کوشیدهاند
چهره صبح قیامت را همین جا دیدهاند
از دو چشم دوربین در زندگی روشندلان
در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهاند
نیستند از فکر صید خلق غافل زاهدان
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴۷
این آهوان که گردن دعوی کشیدهاند
خال بیاض گردن او را ندیدهاند
آنها که وصف میوه فردوس میکنند
از نخل حسن سیب زنخدان نچیدهاند
جمعی که در کمینگه صبح قیامتند
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
قومی به منتهای ولایت رسیدهاند
از دست دوست جام محبت چشیدهاند
از تیغ قهر زندگی جان گرفتهاند
وز جام لطف باده بیغش چشیدهاند
هرچند گشتهاند سراپای صنع را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲
صید خلق اهل ریا در گوشه گیری دیده اند
دامن خود را از آن چون دام ماهی چیده اند
مولوی پر تکیه بر علمت مکن پرگاروار
آهنین پایان در این ره بیشتر لغزیده اند
قدر خود بنگر به میزان تمیز اهل طبع
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۹
آنها که رنگ خودسری شمع دیدهاند
انگشت زینهار ز گردن کشیدهاند
داغ تحیرم که نفس مایههای وهم
زین چار سو امید اقامت خریدهاند
جمعی کزین بساط به وحشت نساختند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۰
امروز ناقصان به کمالی رسیدهاند
کز خودسری به حرف سلف خط کشیدهاند
انکار کاملان همه را نقل مجلس است
ناکس گمان برد که به معنی رسیدهاند
این امت مسیلمه ز افسون یک دو لفظ
[...]