آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند
داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند
یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند
چون لذت شراب محبت چشیده اند
سودائیان عشق چه دانند زیان و سود
نقد غمت بمایه شادی خریده اند
نارند حسن ماه رخان هیچ در نظر
آنها که پرتوی ز جمال تو دیده اند
از شادی وصال و غم هجر فارغند
در مسند شهود چو خوش آرمیده اند
اهل سماع جامه بصد چاک کرده اند
تا وصف آن جمال ز مطرب شنیده اند
مستان جام شوق ز مستی و بیخودی
از قید هست و نیست اسیری رهیده اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود اشاره میکند و بیان میکند که کسانی که درد عشق او را تحمل کردهاند با آتش شوق او سوزانده شدهاند. آنها تجربه لذت عشق و شراب محبت را دارند که هیچ درد و غمی برایشان ندارد. عاشقان عشق نمیدانند که سود و زیان چیست، چون غمهایشان را با شادی خریدهاند. کسانی که جمال معشوق را دیدهاند، نمیتوانند زیباییهای دیگران را ببینند و از شادی وصال و غم جدایی فارغ هستند. آنها با عشق و شوق در حال مستی به سر میبرند و از قید و بندهای دنیا رهایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که رنج عشق تو را تجربه کردهاند، داغی را در دل به واسطهی عشق تو تحمل کردهاند.
هوش مصنوعی: یک مقدار اندک از درد عشق را به کسی نمیدهند، چرا که افرادی که طعم لذت شراب محبت را چشیدهاند، دیگر به دردهای کوچک اهمیت نمیدهند.
هوش مصنوعی: عاشقان دیوانه چه میدانند که در عشق، زیان و سود چیست؟ آنها به خاطر شادی، غم تو را به بهایی خریدهاند.
هوش مصنوعی: زیباییهای صورت تو برای کسانی که نور جمال تو را دیدهاند، اصلاً جذابیتی ندارد.
هوش مصنوعی: آنها از خوشحالی ملاقات و اندوه جدایی بیخبرند، زیرا در مقام مشاهده، به آرامش نشستهاند.
هوش مصنوعی: افرادی که به شنیدن موسیقی علاقهمند هستند، با پوشیدن لباسهای پاره و چاکچاک، نشان میدهند که از زیبایی آن جمال و صفاتش که از نوازنده شنیدهاند، تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: شما میتوانید به وضوح ببینید که افرادی که به عشق و شوق رسیدهاند، از گرفتار بودن در محدودیتهای وجود و عدم رهایی یافتهاند. آنها به اندازهای مست شدهاند که از قید و بندهای حیات آزاد شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.