جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
منه در ره دگر دام فریبم
میفکن سنگ بر جام شکیبم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۸ - عمر گذرانیدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و تلهف و تأسف وی بر آن مدی اللیالی و الایام
به مصر امروز مهجور و غریبم
ز اقبال وصالت بی نصیبم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - خبر یافتن پدر مجنون از عشقبازی وی با لیلی و نصیحت کردن در آن باب
لیلی که نسیم اوست طیبم
بس باشد ازین چمن نصیبم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را
شدم بیمارت آخر ای طبیبم
علاجم کن که در کویت غریبم
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه
من عزلت گزین چون بینصیبم
همانا در دیار خود غریبم
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۳ - نعت حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم
ز شهرستان رحمت بی نصیبم
غریبم یا رسول الله غریبم
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۲ - حمد و نعت
ز وصف گل مگردان بینصیبم
بلند آوازه کن چون عندلیبم
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۱
در بزم تواضع طلبی سخت غریبم
خونگرمی تعظیم نداده است فریبم
آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت
در بستر سیماب فکنده است طبیبم
اعضا همه در کشمکش لذت دردند
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵۲
در بتکده نامحرم و در کعبه غریبم
آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
مفتی، ز اصول و ز فروعم خبری نیست
یک مسأله جز عشق، نیاموخت ادیبم
من حوصله ساز ستم عشق نبودم
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹
وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم
درد بیدرمان عشقم کشت و کرد آسودهخاطر
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم
شب گدازانم به محفل، صبح دم نالان به گلشن
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۲ - مرثیه شاه خراسان(ع)
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
الهی یا الهی من غریبم
به غربت بیپرستار و طبیبم
الهی یا الهی من غریبم
[...]
وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
نگارینم! دل و جانم! حبیبم!
همه درد درونم را طبیبم
شنیدستم غریبان می نوازی
منت هم عاشقستم، هم غریبم
گناه نرگس و زلف دراز است
[...]
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۲۷ - من اندر مشرق و مغرب غریبم
من اندر مشرق و مغرب غریبم
که از یاران محرم بی نصیبم
غم خود را بگویم با دل خویش
چه معصومانه غربت را فریبم