گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

تا دولت تو به گرد گردون گردد

گردون همه بر فال همایون‌ گردد

ور با تو ستاره‌ای دگرگون گردد

تیره شود و ز چرخ بیرون‌ گردد

امیر معزی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

خر که با بالغان زبون گردد

چون به طفلان رسد حرون گردد

نظامی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

ترسان نه از آنم که دلم خون گردد

یا در طلب تو حال من چون گردد

زان می ترسم که دل به زلفت باریست

یک تار ز زلف تو دگرگون گردد

سید حسن غزنوی
 

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۷

 

گر اول کار، آتش افزون گردد

خاکستر بین که آخرش چون گردد

اوّل تن تو چو دل شود غرّه مباش

کاخر بینی کان همه دل خون گردد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴

 

خون دل من که هر دم افزون گردد

دریا دریا ز دیده بیرون گردد

وانگه که ز خاکِ تنِ من کوزه کنند

گر آب در آن کوزه کنی خون گردد

عطار
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

پناه ملت اسلام و قطب آل رسول

تویی که قدر تو بر آسمان زبون گردد

چو از کمان نظر تیر نطق بگشایی

دل فحول جهان از نهیب خون گردد

اگر کنم به مَثَل در حکاتت تقصیر

[...]

ظهیر فاریابی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۵۳

 

یا رب که اگر عشق تو افزون گردد

این عاقبت کار دلم چون گردد

عشق تو چو کیمیاست یک ذرّه ازو

بر دل نه که بر کوه نهی خون گردد

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵۵

 

خون دل عاشقان چو جیحون گردد

عاشق چو کفی بر سر آن خون گردد

جسم تو چو آسیا و آبش عشق است

چون آب نباشد آسیا چون گردد

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

بی نام تو نقش سکه وارون گردد

بی یاد تو کام خطبه خوان خون گردد

زیبد که زبان خاطب الکن گردد

تا وضع زبان و دل دگرگون گردد

مجد همگر
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

هر دم زدنی فلک دگرگون گردد

هر دون سخی ای و هر سخی دون گردد

زاندیشه آنک تا دگر چون گردد

دل در بر زیرکان همی خون گردد

حکیم نزاری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

نی طعم می است تا دگرگون گردد

نی خم که تهی شود چو وارون گردد

صد روزن اگر ببندی و بگشایی

کی پرتو خور ناقص و افزون گردد

نظیری نیشابوری
 

عرفی » ترکیب بند

 

اگر نهیب دهد چرخ واژگون گردد

وگر عتاب کند آفتاب خون گردد

فلک بزمزمه با او که ماه چون شکند

قضا بمشوره باوی که چرخ چون گردد

گر از سفینه حکمش چنین برآید فال

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۹

 

دهن زخم چو خندان شود افزون گردد

یک دم ار شاد نشینم جگرم خون گردد

قامتی دیده‌ام امروز که بی‌منت فکر

هر چه آید به زبانم همه موزون گردد

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۸

 

کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟

کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟

پریشان گشت دلها تا بریدی زلف مشکین را

سپاه از یکدگر ریزد علم چون سرنگون گردد

نزد مهر خموشی بر دهن گرداب دریا را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۹

 

چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد

زدامنگیری او آستینها جوی خون گردد

زهم پاشید دلها تا بریدی زلف مشکین را

پریشان می شود لشکر علم چون سرنگون گردد

به عمر نوح نتوان از گرستن داد بیرونش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۱

 

چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد

چشم نظارگیان کاسه پر خون گردد

حسن را آینه صاف بود روشنگر

چه عجب لیلی اگر واله مجنون گردد؟

کرد از بوسه مرا آن لب نوخط معمور

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱۷

 

حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد

کسی آگاه ز مضمون خطش چون گردد

مصرع سرو به تقطیع چه حاجت دارد؟

الف از صنعت مشاطه چه موزون گردد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۴

 

چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد

سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

رفیق از کف مده دشمن اگر خواهی زبون گردد

تو را سوزن به دست افتاد خار از پا برون گردد

به حال خوشه چینان آسیا را نیست پروایی

به گرد خرمن ایام چرخ نیلگون گردد

به صحرا کرده مأوا گردباد از بی سرانجامی

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode