رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خون ست
لیلی صفتان ز حال ما بیخبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
چیزی که دویست و بیست صد افزونست
یک نیمۀ او هجده بود این چونست ؟
این آن داند که از خرد قارونست
نی دانش نا اهل و خسان دونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
بدو در، انده از شادی فزونست
دل دانا به دست او زبونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
تو خود دانی که ویس امروز چونست
به خوبی از همه خوبان فزونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
نژاد خویشتن دانی که چونست
به هنگام بلندی سرنگونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین
نگر تا زاری اندر نامه چونست
که بر عنوان او دریای خونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
دروغست آنکه جان در تن ز خونست
مرا خون نیست جانم مانده چونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست
نگویی حال آن بیچاره چونست
که بی من در میان موج خونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
چو روزم پاک چون شب تیره گونست
شبم از تیرگی بنگر که چونست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
خبر دارید کان دلبد چونست
کمست امروز مهرش یا فزونست
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
تافتنه دلم بر آن لب میگونست
صبرم کم و عشق هر زمان افزونست
گویند برون فتاد رازت چونست
چون راز درون بود که دل بیرونست
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
با آنکه دلم از غم هجرت خونست
شادی بغم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم یارب
هجرانش چنین است وصالش چونست
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
بنگر به ترنج ای عجبیدار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست
زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۱
شیرَمردی بدم دلم چه دونست
اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز مو شیر ژیان پرهیز میکرد
تنم وا مرگ جنگیدن ندونست
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - ستایشگری
ای بزرگی که در همه احوال
ناصر تو خدای بیچونست
کمترین پایه ای ز همت تو
برترین موضعی ز گردونست
خلق تو جسم عنبر ساراست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
چون همت تو به حال من مقرونست
امید مرا به بخت روز افزونست
سمجم همه پر نعمت گوناگونست
زین بیش شود آنچه مرا اکنونست
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - مدح شاهینی
او نه زین پر دلان اکنونست
که به مردی ز رستم افزونست
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست
لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست
نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم
چون خوبی دیدار تو هر روز فزونست
عالم ز جمال تو پرآوازه شد امروز
[...]
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱
شبها ز فراق تو دلم پر خونست
وز بیخوابی دو دیده بر گردونست
چون روز آید زبان حالم گوید
کای بر در بامداد حالت چونست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۹ - فصل اندر صُنع و قدرت
سیم زار از نهاد وارونست
لعل شاد از درون پرخونست