ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۹۰
گفتی که فلان ز یاد ما خاموشست
از بادهٔ عشق دیگری مدهوشست
شرمت بادا هنوز خاک در تو
از گرمی خون دل من در جوشست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
تا بدانی که هرکه خاموشست
از چه معنی چنین سیهپوشست
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار
بیا ساقی آن می که رومیوشست
به من ده که طبعم چو زنگی خوَشست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
اگر بحر است دائم در خروشست
ز شوق دوست چون دیگی بجوشست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۰ - در عریانی و بی روئی آدم علیه السّلام گوید و ملامت کردن حضرت جبرئیل علیه السلام مر او را در خوردن گندم فرماید
زمین و آسمانها در خروشست
ز بهرت جمله چون دیگی بجوشست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۰ - در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید
ز ذرّات این همه جوش و خروشست
کسی یابد مر این کو جمله گوشست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را
گهی در میکده او دُرد نوشست
گهی گویا و گه گاهی خموشست
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - وله ایضا
هر جا سبکی حرام خواریست
باشه چو پیاله باده نوشست
می گیرد عقد زر برانگشت
هر کو چو شمامه زرد گوشست
در بند، شکم تهیست آن کس
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۴
تا ظن نبری که این زمین بیهوشست
بیدار دو چشم بسته چون خرگوشست
چون دیک هزار کف بسر میآرد
تا خلق ندانند که او در جوشست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست
وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست
ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت
اگرچه زلف سیاهت زیادت از دوشست
بقصد خون دل من کمان ابرو را
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را
به دل گفت این جوان گویی سروشست
ز سر تا پا همه عقل است و هوشست
اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۷ - صفت ملک زاده که نامش جم بود
بازکن آنزلف دل آرا چو شست
گرچه شد آن بند دل اما خو شست
اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۷ - صفت ملک زاده که نامش جم بود
بازکن آنزلف دل آرا چو شست
گرچه شد آن بند دل اما خو شست
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۴۰ - باب هفدهم در کم گویی که سبب نجاتست و موجب رفع درجات
دل این یک ز گفتن در خروشست
زبان او ز بد گفتن خموشست