ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۷۴
ای شعلهٔ طور طور پر نور از تو
وی مست به نیم جرعه منصور از تو
هر شیئ جهان جهان منشور از تو
من از تو و مست از تو و مخمور از تو
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۲
ای راحت سینه، سینه رنجور از تو
وی قبلهٔ دیده، دیده مهجور از تو
با دشمن من ساختهای دور از من
با دوری تو سوختهام دور از تو
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
بگل گفت ای چمن پرنور از تو
دماغ بلبلان مخمور از تو
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
بدو گفت ای جهان را نور از تو
به دوران چشم زخمی دور از تو
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۵۹
گر نفس شود تمام مقهور از تو
عقلت گوید که چشم بد دور از تو
ور نجم هداش بر تو باشد باشی
آن بدر که خورشید برد نور از تو
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲
اَیا گرفته مه و آفتاب نور از تو
به مرگ حالم نزدیک گشت دور از تو
ز دیده و دل من ای همه به تو نگران
مپوش رو که دل و دیده راست نور از تو
بهشت بی تو مرا دوزخیست، از برمن
[...]
ناصر بخارایی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱
ای شرم زده غنچهٔ مستور از تو
حیران و خجل نرگس مخمور از تو
گل با تو کجا برابری یارد کرد
کو رنگ ز مه دارد و مه نور از تو
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۰
ای به ناکام دلم خسته و مهجور از تو
کشته ی تیر فراقت شده و دور از تو
از شفاخانه ی وصلت دل من جست دوا
منتظر چند نشینم من رنجور از تو
جرعه ای از قدح وصل به مهجوران ده
[...]
حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳
ای شَرمزده غنچهی مَستور از تو
حیران و خِجِل، نرگسِ مَخمور از تو
گُل با تو برابری کجا یارَد کرد؟
کـاو نور زِ مَه دارد و مَه نور از تو!
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰
به دوریت نتوان بود نیز دور از تو
حسد به خویش برد عاشق غیور از تو
مرا کرشمه حسن تو کرده سرگردان
نه غیبتم به حضور است و نی حضور از تو
فکندی آینه را از نظر ز بی قیدی
[...]
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷
ای راحت سینه سینه رنجور از تو
وی قبله دیده دیده مهجور از تو
با دشمن من ساخته ای دوراز من
وزدروی تو سوخته ام دور از تو
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳
ای خانه نه سپهر پرنور از تو
تا دور فتاده دل رنجور از تو
که دیده وطن سازد وکه سینه مقام
یعنی که در آب و آتشم دور از تو
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۹
ایخسته دلم همیشه رنجور از تو
روزم ز سیاهی شب دیجور از تو
بیشعله خس و خار نمیسوزد و من
از دوری تو در آتشم دور از تو
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶
جهان بین جهان پر نور از تو
فلک خرم زمین معمور از تو
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
ماندم زجفای غیر مهجور از تو
دل خسته و ناتوان و رنجور از تو
هر کس زجفا کرد تو را دور از من
دور از تو چنان شود که من دور از تو
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
ای بنده طاعت تو مسرور از تو
در چشم و دل اهل صفا نور از تو
در چشمی و اصحاب نظر در طلبت
در جانی و این بی بصران دور از تو
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
ای نور سما و جلوه طور از تو
در چشم و دل و دماغ من نور از تو
نزدیکی و جز ذات تو مستور از تو
ای ستر و زوال و منقصت دور از تو