گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

تو گفتی جادوی چهره نمودش

به یک دیدار جان از تن ربودش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

بر آن دیدار خرسندی نبودش

فزونی جست اندوهان نمودش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

دگر باره نوازشها نمودش

به نیکو و ستایش بر فزودش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین

 

به هر سالی که دولت می‌فزودش

خرد تعلیم دیگر می‌نمودش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور

 

ولی چون عشق دامن‌گیر بودش

دگر بار از ره عذر آزمودش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین

 

که سیاره چه شب‌بازی نمودش

تک طیاره چون اندر ربودش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام

 

ولی چون بخت روباهی نمودش

ز شیری و جهان‌گیری چه سود‌ش‌؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو

 

پری‌پیکر نوازشها نمودش

به لفظ مادگان لختی ستودش

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند

 

از هر مثلی که یاد بودش

پندی پدرانه می‌نمودش

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان

 

غم بسی خورد و جای غم بودش

که سیه گشت خانه زان دودش

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

یکایک انبیا را دست جودش

یقین تشریف داد و ره نمودش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق

 

مگر موری نیامد پیش زودش

که تلی خاک پیش خانه بودش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۳) حکایت ترسا بچه

 

ز بس کژی که زلف او نمودش

سر یک راستی هرگز نبودش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

بجای آورد آنچ افتاده بودش

همی بایست مرگ خویش زودش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

ولیکن کار چون افتاده بودش

نبود از خجلت و تشویر سودش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

درآمد آتشی از عشق زودش

بغارت برد کلّی هرچه بودش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۴) حکایت بشر حافی که نام حق تعالی بمشک بیالود

 

ز عالم جز جَوی حاصل نبودش

بداد و مشک بستد اینت سودش

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

چو آوردش بسوراخی که بودش

نبودش جای آن اشتر چه سودش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶