فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
ترا یزدان چو این روی نکو داد
به جان من که خود از بهر او داد
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹
خدایگان جهان را طبیب دارو داد
موافق آمد از بهر آنکه نیکو داد
اگر چه روزی موئی بکاست از تن شاه
هزار سال بجسم و روانش نیرو داد
جهان و جان و دل و تنش هر سه باد فدا
[...]
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
چو دید او روی زن دل را بدو داد
دل وجانش بسوخت و تن فرو داد
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
مگر داروی بیهوشی بدو داد
چو کودک خورد حالی تن فرو داد
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
چودیدش فخر رو تن را فرو داد
همه جانش برفت و دل بدو داد
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۳) حکایت مرد صوفی که بر زبیده عاشق شد
یکی همیان زر خادم بدو داد
ستد چون بدره شد تن را فرو داد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
جهان افروز حسنا را بدو داد
چو خسرو دید او را تن فروداد
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
اگرچه شاه بیدل دل بدو داد
ولیکن در صبوری تن فرو داد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۱ - ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
بی خیانت این نصیحت از وداد
مینماییمت مگرد از عقل و داد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴ - گفتار در نعت سید المرسلین صلی الله علیه و سلم
به عالم پنج نوبت چون فرو داد
مسیحا از فلک نوبت بدو داد
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا
خان حاتم دل جم جاه که جبار جلیل
هرچه از بدو ازل داد باو نیکو داد
از زرو گنج ملوک آن که به صد بنده دهند
آن سخن سنج به یک بنده مدحت گو داد
بود از دولت آن مالک مملوک نواز
[...]
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
ز صابر بشنو آن پاسخ که او داد
که بس کام از لبش زان گفتگو داد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر
لبش چون جلوه ی این گفتگو داد
مرا گریه، قضا را خنده روداد
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
بی دل نشد ار دل به بت غالیه مو داد
گویی مگر آن دل که ز من برد به او داد
سخته ست دل غیر وگر از ننگ نگویی
برگشتن مژگان تو گوید که چه رو داد
شایسته همین ما و تو بودیم که تقدیر
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش
روزی اندر پیشگاه عدل و داد
داشت جا بر روی اورنگِ وِداد