ایرانشان » بهمننامه » داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار » بخش ۱۴ - آغاز داستان
دل من تو دانی که چون سوختهست
ز جانم یکی آتش افروختهست
ایرانشان » بهمننامه » باز آمدن بهمن از هند به ایران و رها کردن زال و دختران رستم از بند » بخش ۸ - رفتن بانوگشسب به نزدیک برزین آذر به ساری و کشته شدن کرکوی
هر آن دست کو دزدی آموختهست
همانا بُریدن ز تن توختهست
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران
ترا این کلاه آسمان دوختهست
ستاره چراغ تو افروختهست
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو
درو کان گوگرد افروختهست
ز گوگرد او گرد او سوختهست
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۹ - ثمره خلوت دوم
صبح که پروانگی آموختهست
خوشتر ازان شمع نیفروختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش
بنده بر وفق تو دل افروختهست
هرچه گویی پخت گوید سوختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش
بهر خود او آتشی افروختهست
در دلِ رنجور و، خود را سوختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
آنک در خلوت نظر بر دوختهست
آخر آن را هم ز یار آموختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۴ - سؤال کردن بهلول آن درویش را
رحم خود را او همان دم سوختهست
که چراغ عشق حق افروختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۹ - نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل
این چگونه شمعها افروختهست
کین دو دیدهٔ خلق ازینها دوختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی
من چگویم که مرا در دوختهست
دمگهم را دمگه او سوختهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
آن کبوتر را که بام آموختهست
تو مخوان میرانش کان پر دوختهست
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز
یکی باز را دیده بردوختهست
یکی دیدهها باز و پر سوختهست
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی
از آن مردِ دانا دهاندوختهست
که بیند که شمع از زبان سوختهست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
داغ فراقت دل من سوختست
وز همه عالم نظرم دوختهست
عشق تو در جان و دلم آتشی
از غم هجران تو افروختهست
این دل بیچاره ی من کوه کوه
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
چیست آن زلف سیه پیش رخت کافروختهست
شهپر جبریل کز برق تجلی سوختهست
زیر طره عارضت آن آتش آمد کش خدای
در شب طور از پی جذب کلیم افروختهست
کیست عاشق عافیتسوزی که در بازار عشق
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۸ - شیخ سلیمان و بیان رسوخ ارادت یکی از مریدان
گفت با شیخش تنورم سوختهست
در تنور آتش عجب افروختهست
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه
به راه وطن، آن کسی سوختهست
که در دیده، زین خاک اندوختهست