سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۷ - رفتن فرامرز به جزیره های هند
ز فر قدومش جهان تازه شد
دل بدرگ جادوان پاره شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۱ - رسیدن فرامرز از هندوستان و جنگ او با ترکان گوید
ز گرز گران مغزها سوده شد
ز کشته بهر سوی صد پشته شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۶ - رزم گشتاسپ با ارهنگ دیو گوید
ز بس مرد کز تیغ کین پاره شد
ز خون زنده رودی به خون تازه شد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۳ - اندر تضرّع و عجز
مصطفی گفت خه از آن مه شد
دست موسی خلیل اوّه شد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه
آخرالامر عالم و شه شد
بر سپهر شرف خور و مه شد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۲۷ - حکایة فیالتّمثّل الصوفی
زاهدی زان حکایت آگه شد
پی برون برد و بر سرِ ره شد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
از وصف تو ای دوست خرد گم ره شد
مانندۀ تو تویی سخن کوته شد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را
چرم تو که سازمند زِه شد
هم بر زه جامهٔ تو به شد
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
زن چو از رغبت وی آگه شد
رغبتش زآنچه بُد یکی ده شد
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
جهان در عشق وی بر وی سیه شد
ولیکن بود روشن کان ز مه شد
عطار » بلبل نامه » بخش ۴ - رفتن باز بطلب بلبل و خواندن او را بسلیمان
چنان مستغرق فرمان شه شد
بجای پا سرش بر خاک ره شد
عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۴ - فی فضیلت امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
که چون این سرخ رو سبز ره شد
سپید و زرد بر چشمش سیه شد
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید
ز ابلیس آن همه کارش تبه شد
عزازیل از بدی رویش سیه شد
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴۹ - تشویق نمودن مستعداد بولایت حضرت شاه مردان
هیچ میدانی که در عالم چه شد
این همه بدعت بعالم از که شد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶ - الشریعة
عقل از ره جان به نور شرع آگه شد
در شرع آویخت و رهشناس آنگه شد
گر عقل به هر واقعه رهبر بودی
پس کافر عاقل چه سبب گمره شد؟
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۵
ره رَو اگر او زراه رَو آگه شد
آن کس که زخود برون شد او گمره شد
از پای توَست راه تو تا سر تو
سر زیر قدم درآر و ره کوته شد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد
روزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوان
شب ترک تازیها بکن کان ترک در خرگاه شد
گر بو بری زین روشنی آتش به خواب اندرزنی
[...]