گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۷ - رفتن فرامرز به جزیره های هند

 

ز فر قدومش جهان تازه شد

دل بدرگ جادوان پاره شد

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۶ - رزم گشتاسپ با ارهنگ دیو گوید

 

ز بس مرد کز تیغ کین پاره شد

ز خون زنده رودی به خون تازه شد

عثمان مختاری
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را

 

چرم تو که سازمند زِه شد

هم بر زه جامهٔ تو به شد

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

جهان در عشق وی بر وی سیه شد

ولیکن بود روشن کان ز مه شد

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۴ - رفتن باز بطلب بلبل و خواندن او را بسلیمان

 

چنان مستغرق فرمان شه شد

بجای پا سرش بر خاک ره شد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۴ - فی فضیلت امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه

 

که چون این سرخ رو سبز ره شد

سپید و زرد بر چشمش سیه شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

در و دشت از سپاه او سیه شد

ز بیم شاه رنگ از روی مه شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو روی چرخ زنگاری سیه شد

مه از زیر سیاهی سر بره شد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو

 

از آب او چو حال من تبه شد

بسی آتش درو بستم سیه شد

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

ز ابلیس آن همه کارش تبه شد

عزازیل از بدی رویش سیه شد

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴۹ - تشویق نمودن مستعداد بولایت حضرت شاه مردان

 

هیچ میدانی که در عالم چه شد

این همه بدعت بعالم از که شد

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶ - الشریعة

 

عقل از ره جان به نور شرع آگه شد

در شرع آویخت و رهشناس آنگه شد

گر عقل به هر واقعه رهبر بودی

پس کافر عاقل چه سبب گمره شد؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۵

 

ره رَو اگر او زراه رَو آگه شد

آن کس که زخود برون شد او گمره شد

از پای توَست راه تو تا سر تو

سر زیر قدم درآر و ره کوته شد

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴

 

بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد

خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد

روزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوان

شب ترک تازی‌ها بکن کان ترک در خرگاه شد

گر بو بری زین روشنی آتش به خواب اندرزنی

[...]

مولانا
 
 
۱
۲