نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
نظامی هان و هان تا زنده باشی
چنان خواهم چنان کهافکنده باشی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید میکرد
به چیزی دونِ حق گر زنده باشی
بقطع آن چیز را تو بنده باشی
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه
چو از حرص و امل درّنده باشی
به پیش بندهٔ من بنده باشی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۲ - در نموداری عشق به هر انواع گوید
نمیری گر تو از ما زنده باشی
ولی باید که از جان بنده باشی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره
دمی بخشیدمت تا زنده باشی
ز خورشید رخم تابنده باشی
عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید
بکن عدل و کرم تا زنده باشی
میان اولیآ فرخنده باشی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۳
گر این سلطان ما را بنده باشی
همه گریند و تو در خنده باشی
وگر غم پر شود اطراف عالم
تو شاد و خرم و فرخنده باشی
وگر چرخ و زمین از هم بدرد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱۵
به خوبی همچو مه تابنده باشی
به ملک دلبری پاینده باشی
من درویش را کشتی به غمزه
کرم کردی، الهی زنده باشی
جفا کم کن که فردا روز محشر
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
الهی تا ابد فرخنده باشی
برای من همیشه زنده باشی
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۵ - جواب دادن پروانه
که چون شمع فلک تابنده باشی
نمیری تا قیامت زنده باشی
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
چو شه را گوهری ارزنده باشی
گدایی را نیرزد بنده باشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۶
به روی گرم اگر تابنده باشی
چراغ مردم بیننده باشی
چو گل گر با لب پرخنده باشی
بهار مردم بیننده باشی
شبی گر بر مراد بنده باشی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۷
اگر دل از علایق کنده باشی
به منزل بار خود افکنده باشی
فلک ها را توانی پشت سر دید
به نور عشق اگر دل زنده باشی
اگر دل برکنی زین چاردیوار
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۶
بکوش ایجان خدا را بنده باشی
برین در همچو خاک افکنده باشی
جهان ظلمت فنا آب حیاتست
بنوش این آب تا پاینده باشی
بجد و جهد میجو تا بیابی
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۲
اگر چشمی به زیر افکنده باشی
چو خورشید برین تابنده باشی
کم از مهر سلیمانی نباشد
اگر دل را ز دنیا کنده باشی
به کیش ما به از صدساله شاهی است
[...]