گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

از کوفتن پای تو و گشتن تو

لعبی است هر اندام تو را بر تن تو

ماهی تو از جیب تو تا دامن تو

چون چرخ همی گردد پیرامن تو

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۳

 

چون موی شدم ز رشک پیراهن تو

وز رشک گریبان تو و دامن تو

کاین بوسه همی دهد قدمهای ترا

وآنرا شب و روز دست در گردن تو

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای از گل مکرمت سرشت تن تو

شد خربره اهل تیغ چون دشمن تو

خون ریختن خربره در گردن تو

لیکن دیت خربره در گردن تو

سوزنی سمرقندی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

پیراهن و فوطه بر تن روشن تو

می رقص کند بناز گرد تن تو

گه دست گریبان زده در گردن تو

گه پای ترا بوسه دهد دامن تو

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

تا دست رهی گسست از دامن تو

تا دیده بریده گشت از دیدن تو

از زخم طپانچه ها که بربر زده ام

شد سینه من برنگ پیراهن تو

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۰

 

کو آن می دیرسال زودافکن تو

محراب دل من ز حیات تن تو

میخانه مقام من به و مسکن تو

خم بر سر من، سبوی در گردن تو

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۱

 

چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو

میلم به می است و رطل مرد افکن تو

زین پس من و صحرای دل روشن تو

من چون تو و تو چون من و من بی من تو

خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۱۷

 

ای وهم و خیال و حسِّ تو رهزن تو

بشناس که نیست جان تو در تن تو

این سر ز سر گزاف نتوان دانست

این جز به تفکّر نشود روشن تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله

 

چراغ مُرده را ماتم مکن تو

که افسوس‌ست هین مشنو سخن تو

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

نه چندانست در ره ره زن تو

که گر گویم بگرید دشمن تو

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

بپوشی جامهٔ با صد شکن تو

نیندیشی ز کرباس و کفن تو

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

که هر چیزی که می‌خواهی بکن تو

مگوی از دین من با من سخن تو

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون

 

زفان را خوی کم ده بر سخن تو

ز سی دانش در سی بند کن تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۲ - سبب نظم كتاب

 

چو بیشک بی نظیری در سخن تو

سخن گویی خویش اظهار کن تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

جوانی میکنی در پیش من تو

حساب گور کن ای پیرزن تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

گواهی میدهی بر خویشتن تو

ولی عاشق تری باللّه ز من تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

چنین نازک مباش ای جان من تو

که از گل برنتابی یک سخن تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

سرم گر چون قلم برّی ز تن تو

نیابی جز وفاداری ز من تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

نگردد گَرد گِرد دامن تو

نه مویی کژ کند سر بر تن تو

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵