گنجور

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر

 

محّمد بدو اندرون با علی

همان اهل بیت نبی و ولی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۵

 

ببندید یکسر میان یلی

ابا گرز و با خنجر کابلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹

 

چو شیروی دید آن درفش یلی

به کین روی بنهاد با پردلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲

 

که تو خود مرا دیده و هم دلی

دلم بگسلد گر ز من بگسلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۱

 

کنون چنبری گشت یال یلی

نتابد همی خنجر کابلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

پدر پیر سر شد تو برنا دلی

نگر سر ز تاج کیی نگسلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۷

 

پدر پیر سر شد تو برنادلی

ز دیدار پیران چرا بگسلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۴

 

زره‌دار با خنجر کابلی

به سر بر نهاده کلاه یلی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۴

 

سرانجمن بد ز یاران علی

که خوانند او را علی ولی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد نرسی » پادشاهی اورمزد نرسی

 

سر مژه چون خنجر کابلی

دو زلفش چو پیچان خط مغولی (؟)

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۲

 

نه از کاهلی بدنه از بد دلی

که در جنگ بد دل کند کاهلی

فردوسی
 

فردوسی » هجونامه (منتسب)

 

نترسم که دارم ز روشن‌دلی

به دل، مهرِ جان نبی و علی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۸

 

درنگ آمدت رای از کاهلی

ز پیری گران گشته و بددلی

فردوسی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۳ - نیز ازاوست

 

من بدین بیدلی و دوست بدین سنگدلی

من بدین محتملی یار بدین مستحلی

یار معشوق من از مستحلی بر نخورد

تا نیاید زمن این بیدلی و محتملی

بفریباند هر روز دلم رازسخن

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۶

 

ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی

از من چو ستم خود کنی از بهر چه نالی؟

در آرزوی خویش بمالید تو را مال

چون گوش دل ای سوختنی سخت نمالی؟

بدخواه تو مال است که مالیدهٔ اوئی

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۳

 

پیشهٔ این چرخ چیست؟ مفتعلی

نایدش از خلق شرم و نه خجلی

یک هنرستش که عیب او ببرد

آنکه زوالی است فعلش و بدلی

صبر کنم با جهان ازانکه همی

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵

 

ای به خطاها بصیر و جلد وملی

نایدت از کار خویش، خود خجلی

هیچ نیابی مرا ز پند و قران

وز غزل و می به طبع در بشلی

حاصل ناید به جسم و جان تو در

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

با گشت زمان نیست مرا تنگ دلی

کایزد به کسی داد جهان سخت ملی

بیرون برد از سر بدان مفتعلی

شمشیر خداوند معدبن علی

ناصرخسرو
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را

 

یکی خیره رایی دوم بددلی

سوم زفتی و چارمین کاهلی

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر

 

بر افراخت از قلب یال یلی

برون زد چمان چرمه جزغلی

اسدی توسی
 
 
۱
۲
۳
۳۹