سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان به درون آید و مشکل برود
دل من مهر ترا گرچه به خود زود گرفت
دیر باید که مرا نقش تو از دل برود
بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
اول منزل عشقست بیابان فنا
عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود
رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست
که به تحریک نشینندهٔ محمل برود
عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶
کس چو من نیست که پیش نظر از دل برود
غایب از دیده نگردد ز مقابل برود
دولتی بود که مردیم به هنگام وداع
آنقدر زنده نماندیم که محمل برود
راه بیگانگیی پیش نداری که کسی
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵
ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود
تا ابد کشتهی زار از پی قاتل برود
به وداعی که مرا میبری -ای دل!- بگذار
که بمیرم من و جان از پی محمل برود
بحر عشق است و به هر گام، هزاران گرداب
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
دوش از پیش نظر، چون غمش از دل برود
چه کنم آه، که یک دم ز مقابل برود
تا ابد ناوک کاری خورم و جان ندهم
دشمنی گر نکند بخت، که قاتل برود
چون رود غمزهٔ او تیغ زنان، از دنبال
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۲۰
یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۵
یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
خط سبز تو محال است که از دل برود
این نه نقشی است که هرگز ز مقابل برود
نیست بیرون ز سراپرده دل لیلی ما
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۶
هرکه پوشد نظر از کام به منزل برود
دایم آواره بود هرکه پی دل برود
دامن برق کجا، پنجه خاشاک کجا
خار در پای طلبکار تو مشکل برود
چون نفس سوختگان کعبه رود بر اثرش
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
خون ازین غم سزد از دیده بسمل برود
که بحسرت نگران باشد و قاتل برود
ماهم امشب سفری گشته خدایا مپسند
که برآید مه و آن ماه بمحفل برود
کشتی ما که طلبکار شکست است چه سود
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
گلهام از تو مپندار که از دل برود
بر دلم از تو غباریست که مشکل برود
چند دل از پی اندیشه باطل برود
جای رحمست بر آنکس که پی دل برود
خلق را بیم هلاکست ومرا غم که مباد
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
از دلم داغ تمنای تو، مشکل برود؛
مشکل این داغ پس از مرگ هم از دل برود
وای بر حال شهیدی که ز قاتل بدلش
حسرت زخم دگر مانده و قاتل برود
گریم ونالم ازین غم که دگر ننشیند
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۱
آن که با موکب او قافله ها دل برود
در رکابش دل دیوانه و عاقل برود
وز جمالش غم جان خارج و داخل برود
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸
هر کرا نقش بجانست کی از دل برود
و گرش جان برود نقش تو مشگل برود
روح مجنون چو جرس پیش رود لیلی را
گراز این دشت بصد مرحله محمل برود
تو چمان گر بچمی با گل رخساره بباغ
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷ - ماجرای دل
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
[...]