وجود او بلاها می‌کند دفع

بجمله مردمان از وی رسد نفع

دست نه تا دست جنباند به دفع

نطق نه تا دم زند در ضر و نفع

از عوام تیره پر حرص دنیا دور باش

گر همی‌خواهی که گردد صد مشقت از تو رفع

دور بودن به ز غوغای مگس زانرو که هست

بی‌حدت رنج از هجومش لیک نی امکان نفع

پس اشیاءرا ز خود پندارد ارفع

هم اکمل باشد این رؤیت هم انفع

منع و اعطاء، قبض و بسط و خفض و رفع

رنج و راحت، موت و احیاء، ضرّ و نفع

یعنی اقرب از شما از روی نفع

کیست ز ایشان در مقام جلب و دفع

این کند حق در مقام خفض و رفع

تا که دانی قادرش بر ضرّ و نفع

نیست یعنی قادر اندر ضرّ و نفع

یا توانا بر کسی در جلب و دفع

می بگویند از شما ننمود دفع

این عذاب انصار و یار و جمع و نفع

می نَبُد ز ایشان نماید تا که دفع

چیزی از حکم خدا در وقت صفع

اندر آن روزی که ندهد هیچ نفع

ظالمان را عذر ایشان بهر دفع

تا که از این قبض و بسط و خفض و رفع

مردمان از یکدگر یابند نفع

آن دو پیغمبر زد و زن هیچ دفع

می نکردند از عذاب حق به نفع

تا که مرگ آمد به ما پس نیست نفع

در شفاعت از شفیعان بهر دفع

اندر این صورت شما را نیست نفع

که کنید از خویشتن تکلیف دفع