گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲

 

همی رفت رستم زواره پسش

کجا بود در پادشاهی کسش

فردوسی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

دشمن که فتاده است بوصلت هوسش

هر لحظه مبادا به طرب دست رسش

نی نی نکنم دعای بد زین سپسش

دشمن اگر از آهن است عشق تو بسش

سید حسن غزنوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند در مدح امام زاده واجب التعظیم

 

از حضرت کریم امیدست هر کسش

اهلی اگر قبول تو دارد همین بسش

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

بود یک چین ابرو از تو بسش

که شود بسته در گلو نفسش

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

دخل سد ملک خرج یک نفسش

بسته سیمرغ زله مگسش

وحشی بافقی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

هر تنک مایه، نیست دسترسش

که خریدار گردد از هوسش

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱

 

سفاین خرامنده چون بط بسش

لبالب ز در دامن هر خسش

آذر بیگدلی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

مپرس حال اسیری که در خم هوسش

به قدر کسب هوا نیست روزن قفسش

به عرض شهرت خویش احتیاج ما دارد

چو شعله ای که نیاز اوفتد به خار و خسش

صفا نیافته قلب از غش و مرا عمری ست

[...]

غالب دهلوی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۸۲ - المجذوب

 

دهد تطهیر هم از ماء قدسش

نیندازد بجز بر خویش انسش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۷۲ - در غلبه‌ وجد

 

خواب‌ می‌ریزد مدام از نرگسش‌

تا به‌ خواب‌ قهر بیند هر کسش‌

صفی علیشاه
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵

 

ساخت در مائده جولان فرسش

باز شد زان می گلگون هوسش

ادیب الممالک