مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - صفت پری بانی
با لب ریش بسته بنشسته است
بازمانده ست و چنگ پیوسته ست
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پایِ نازنین از سرِ دست
از مِهر که پیوست و به کین که شکست؟
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لالهرخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شَک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جامِ می از کف دست
در بیخبری مُرد چه هشیار و چه مست
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست به هر چه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲
گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف، دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۴
اجزای پیالهای که درهم پیوست،
بشکستنِ آن روا نمیدارد مست،
چندین سر و ساقِ نازنین و کفِ دست،
از مِهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۷
* گویند که دوزخی بُوَد عاشق و مست،
قولی است خلاف، دل در آن نتوان بست،
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود،
فردا باشد بهشت همچون کفِ دست!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۴
چون آمدنم به من نَبُد روز نخست،
وین رفتنِ بیمراد عَزمی است درست،
برخیز و میان ببند ای ساقی چُسْت،
کاندوهِ جهان به می فروخواهمشست.
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۶
چون نیست زِ هر چه هست جُز باد به دست
چون هست زِ هر چه هست نُقصان و شکست
انگار که هست، هر چه در عالَم نیست
پندار که نیست، هر چه در عالَم هست
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۲۲
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست،
با لالهرخی اگر تو را فرصت هست؛
می نوش به خرمی، که این چرخِ کبود
ناگاه تو را چو خاک گرداند پَست.
خیام » رباعیات خیام به پژوهش سیدعلی میرافضلی » رباعیات اصیل » شمارهٔ ۳
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳
از روز نخست کاین دلم رای تو جست
دیدهست جفای سخت و پیمانی سست
بودم ز تو دلشکسته از روز نخست
ناید ز دل شکسته پیمان درست
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - ایضاً له
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱ - آغاز
سراسیمه آمد بهکردار مست
بدید آنکه بسته سیه را دو دست
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید
ز خوردن چو پرداخت آن پیل مست
به بالای دژ رفت از راه پست
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵ - افتادن شهریار در طلسم عنبر دز گوید
دو گاو اندرین کوه دارد نشست
نر و ماده هریک چو یک پیل مست
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵ - افتادن شهریار در طلسم عنبر دز گوید
بگفت این و بگرفت دستش بدست
ببردش از آنجا به جای نشست
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶ - اظهار عاشقی کردن مرجانه با شهریار گوید
جهانجو ز افسان چنان بود مست
که نارست یازد سوی تیغ دست