فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان
چو نیکی فزایی بروی کسان
بود مزد آن سوی تو نارسان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹
سخن هرچگویی بروی کسان
شود باد وکردار او نارسان
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵
به کیخسرو از من پیامی رسان
که گیتی جز این دارد آیین و سان
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۰
برند آنگهی دست چیز کسان
مگر من نباشم به هر کس رسان
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۸
نگهدار بر من همین راه و سان
روانم بدان جای نیکان رسان
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را
مزن فال بد پیشش از هیچ سان
بد و نیک رازش مگو با کسان
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ
دهندست لیکن به هر روی و سان
به کس چیز ندهد جز آن کسان
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۵ - رسیدن گرشاسب به میل سنگ
چو دستت به چیز تو نبود رسان
چه چیز تو باشد چه آن کسان
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را
مر او را به نیکی و خلعت رسان
که تا زور گیرند دیگر کسان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر
کِه و مِه را سخنها بود یکسان؛
که یارَب! صورتی باشد بدین سان!
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
به نامه بیش از این ما را مترسان
که داریم این سخن با باد یکسان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ
وزان سو شاه موبد هم بدین سان
سپاه آراست همچون باغ نیسان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ
همی آمد یکی سیل از خراسان
که مه بر آسمان زو بود ترسان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
شکار مرد باشد زن به هر سان
بگیرد مرد او را سخت آسان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
ندیدم هیچ تیماری بدین سان
که شد بر چشم من رسوایی آسان