گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱

 

درودی ز من سوی پیران رسان

بگویش که گیتی دگر شد بسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۴

 

همه پاسخ من بشنگل رسان

که من دیر ماندم به شهر کسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۲ - آغاز داستان

 

چو نیکی فزایی بروی کسان

بود مزد آن سوی تو نارسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲

 

سوم دور بودن ز چیز کسان

که دودش بود سوی آنکس رسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵

 

بدین اسپ و برگستوان کسان

یکی خسروی برزو نارسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱

 

دگر هرک یازد به چیز کسان

بود چشم ما سوی آنکس رسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹

 

سخن هرچ‌گویی بروی کسان

شود باد وکردار او نارسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵

 

به کیخسرو از من پیامی رسان

که گیتی جز این دارد آیین و سان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۰

 

برند آنگهی دست چیز کسان

مگر من نباشم به هر کس رسان

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۸

 

نگه‌دار بر من همین راه و سان

روانم بدان جای نیکان رسان

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را

 

مزن فال بد پیشش از هیچ سان

بد و نیک رازش مگو با کسان

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ

 

دهندست لیکن به هر روی و سان

به کس چیز ندهد جز آن کسان

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۵ - رسیدن گرشاسب به میل سنگ

 

چو دستت به چیز تو نبود رسان

چه چیز تو باشد چه آن کسان

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را

 

مر او را به نیکی و خلعت رسان

که تا زور گیرند دیگر کسان

اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

 کِه و مِه را سخن‌ها بود یکسان؛

که یارَب! صورتی باشد بدین سان!

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

به نامه بیش از این ما را مترسان

که داریم این سخن با باد یکسان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ

 

وزان سو شاه موبد هم بدین سان

سپاه آراست همچون باغ نیسان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ

 

همی آمد یکی سیل از خراسان

که مه بر آسمان زو بود ترسان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

شکار مرد باشد زن به هر سان

بگیرد مرد او را سخت آسان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

ندیدم هیچ تیماری بدین سان

که شد بر چشم من رسوایی آسان

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۱۱