گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - نیز در ستایش ملک اتسز گوید

 

ای جهان از سر زلف تو معطر گشته

همه آفاق ز روی تو معنبر گشته

خوب چون یوسف پیغمبری و بی تو مرا

دیده چون دیدهٔ یعقوب پیمبر گشته

دهند و چشم تو چون پسته و بادام شده

[...]

وطواط
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح صدر سعید ابوالفتوح قوام الدین

 

ای جهان از تو معطر گشته

وی فلک از تو منور گشته

ای نکو طلعت فرخنده تو

زینت مسند و منبر گشته

وز پی مقدم میمون تو صدر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت

 

لب شده خشک و دیده‌تر گشته

پا ز کار اوفتاد، سر گشته

عراقی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۴۳

 

ای بی سببی ز بنده برگشته

واندر پی صحبتی دگر گشته

گم شد دلم آه تا کجا شد

آن سوخته غریب سرگشته

ای بس که دلم به جست و جوی او

[...]

جلال عضد
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

 

عقل در کوی عشق سرگشته

چون گدائیست در به در گشته

خبری یافته ز میخانه

زان خبر مست و بی خبر گشته

دیده نقش خیال او دیده

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

آن کز پی عارفان دین برگشته

پیوسته چو پرگار رود سرگشته

در سینه، دلی که خالی از معرفت است

تخمی‌ست که زیر خاک ابتر گشته

قدسی مشهدی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۴ - تابلوی سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدآل او

 

ز مرگ مریم، اینک سه روز بگذشته

سر مزار وی، آن پیرمرد سرگشته:

نشسته رخ به سر زانوان خود هشته

من از سیاحت بالای کوه برگشته

میرزاده عشقی