فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۱
تو مهمان به چرم خر اندر کنی
به ایران گرایی و لشکر کنی
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷
گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
سخت زود از چرخ گردان، ای پسر، سر بر کنی
دیگرت گشته است حال تن ز گشت روزگار
همچو حال تن سزد گر حال جان دیگر کنی
پیش ازان تا این مزور منظرت ویران شود
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۲ - پاسخ گرشاسب به نزد بهو
کفی خاک ندهم که بر سر کنی
نه نیز آب چندانکه لب تر کنی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۷ - نامه ی شاه چین به بهک و پاسخ وی
وگر جز چنین رای دیگر کنی
همی آتش تیز بر سر کنی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۵ - جنگ دارا با اسکندر
ز ما هر یکی را توانگر کنی
به زر کار ما هر دو چون زر کنی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را
بیا تا ببینی و باور کنی
به خونش سم بارگی تر کنی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را
چو رشته ز سوزن قویتر کنی
بسا چشم سوزن که در سر کنی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۱ - نالیدن اسکندروس در مرگ پدر و رها کردن پادشاهی
چو پیمانه پر گشت و پرتر کنی
به سر درکنی هر چه در سر کنی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰
فرخ، صباحِ آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز، روزِ آن که تو بر وی گذر کنی
آزاد، بندهای که بود در رکاب تو
خرم، ولایتی که تو آن جا سفر کنی
دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ
[...]
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰
چند خرامیّ و تکبّر کنی؟
دولتِ پارینه تصوّر کنی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - فی مدح الشیخ الاعظم سلطان اعاظم المشایخ مرشد الحق و الدین ابواسحق الکازرونی قدس سره
خاک این درگاه را گر زانک تاج سر کنی
از تکبر فخر بر شاهان بحر و بر کنی
ور چو خواجو آستانش را بمژگان تر کنی
دامن جانرا ز آب دیده پر گوهر کنی
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۴ - نامه نوشتن سام به فغفور چین و شناسانیدن خود را
ترا باید اینها که باور کنی
که این کارها را سیه سر کنی
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۰۳ - خبردار شدن سام از آمدن نهنکال
وگر غیر ازین رای دیگر کنی
همه گنج و لشکر بدین سر کنی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۰
ای ماه اگر به گوشه گلشن نظر کنی
گل را ز حال بلبل بیدل خبر کنی
گویی که جمله چشم امیدم به راه تست
شاید گرم به گوشه چشمی نظر کنی
ما بینوا و مفلس و تو کیمیافروش
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۵ - در فضیلت مطلق سخن که در فضیلت وی سخن مطلقا نیست
پله دیگر صدف در کنی
وز سخن همچو درش پر کنی
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۰ - مقاله پنجم در اشارت به روزه رمضان که نوریست کثیرالفیضان هم روح را شمع انجمن افروز است و هم نفس را برق خرمن سوز
کار تو از هر چه تصور کنی
نیست بجز آنکه شکم پر کنی