از آن رو سوی سام شد آگهی
دگر پیش تسلیم با فرهی
که آمد نهنکال همچون نهنگ
به پیکار تو تیز کرده دو چنگ
فرستاد فغفور چینش به کین
شتابان درآمد دو ابرو به چین
بخندید از آن گفته سام سوار
که دارم سپاسی ز پروردگار
که او را گرفتم رها شد به بند
رسانید بر لشکر من گزند
دلم بود از کین او خشمناک
که نامد از آن دیو جنگی هلاک
به پای خود آمد کنون سوی مرگ
که ریزد ز شاخ تن خویش برگ
همانا ز من نیست آگاه دیو
که آمد بدینگونه با مکر و ریو
من ایدون زمانی نهان میشوم
پریوار پنهان از آن میشوم
بگفت و نهان گشت سالار سام
بشد در حرم پیش ماه تمام
بدان ماهپیکر همه بازگفت
پریدخت از آن گفته چون گل شکفت
زمانی برآمد ازین گفتگوی
که آمد همان دیو پرخاشجوی
غریونده برسان غران نهنگ
عمود گران را گرفته به چنگ
پری یکسر از وی گریزان شدند
به ماننده بید لرزان شدند
درآمد نهنکال در پیش شاه
هراسنده زان جن و دیو و سپاه
به پا خاست تسلیم در پیش دیو
که شاد آمدی ای جهاندار نیو
سر نره دیوان روی زمین
به فرمان تو مرز ماچین و چین
ز تخم کیوشان با زور دست
که چون پشه بودش برش پیل مست
نبودی به گیتی ورا کس همال
تن مرگ در چنگ او پایمال
تو ماندی ازو یادگار از جهان
سرافراز و بیدار و تخم مهان
نهنکال خوشحال شد زین سخن
بخندید از آن گفته آن اهرمن
چو بنشست در بزم تسلیم شاه
نگه کرد بر چهر رضوان چو ماه
همان شمسه ماهرو را بدید
یکی آه سرد از جگر برکشید
نهنکال بر شمسه شد مهربان
در آن بزم بگشاد ناگه زبان
چنین گفت کای شاه دیو و پری
نداری نظیری تو در داوری
خردمند شاهی و با دستگاه
ابا گنج و با کشور و تخت و گاه
ولیکن مرا نیست هم در جهان
همالی دگر کس ز تخم مهان
مرا شاه فغفور یک چاکر است
که او را شهان جملگی چاکر است
منم پهلوان گرد فرخنده فر
همیشه ببسته به مردی کمر
نتابد کسی پیش بازوی من
چو موم است که پیش نیروی من
مرا سال بر چار شد خود هزار
که هستم به میدان و هر کارزار
نهنگان نتابند در جنگ من
فلک خیره گردد ز فرهنگ من
شنیدم که تو با سپاه گران
ابا نره دیو و پریپیکران
سوی مرز چین آمدستی به جنگ
ز کینه غریوان شدی چون پلنگ
همی شورش و فتنه آراستی
پی رزم فغفور برخاستی
تو را چیست با شاه چین گفتگوی
به خیره مشو پیش او رزمجوی
ز نیروی و پیکار اندیشه کن
خردمندی این جایگه پیشه کن
دو کار است ایدر تو را پیش راه
ببین تا کدامت خوش آید بخواه
نخستین مر این جنگ کوتاه کن
همان سوی مغربزمین راه کن
دویم آنکه گر باشدت رای جنگ
خردمند باشی و با هوش و هنگ
بباید دگر کرد پیوند من
که من پادشاهم ابر اهرمن
جهانی سراسر به فرمان مراست
همه شرق و غربت به پیمان مر است
چو داری به من دختر خویش را
ز نو تازه کردی همه کیش را
پس آنگه من از بهر تو شاه چین
دو دستش ببندم به میدان کین
بیارم ورا دست بسته برت
به گردنده گردون رسانم سرت
وگر غیر ازین رای دیگر کنی
همه گنج و لشکر بدین سر کنی
به پاسخ بدو گفت تسلیم شاه
که ما را بود مردی اندر سپاه
گر او را بود رای دختر دهم
همه دختر و گنج و افسر دهم
اگر رای ندهد نشاید که من
دهم دختر خویش بر اهرمن
نهنکال گفتش که آن مرد کیست
که باید به فرمان و حکم تو زیست
بگو تا که او را چه نام است نام
نژاد از که دارد مر آن خویشکام
چنین گفت تسلیم کان پهلوان
بود پشت شاهان چراغ گوان
نهنگ دمان بچه اژدها
که بگرفت در رزمگه ابرها
گشاینده شاه جم را طلسم
به رخسار بهرام بنوشته اسم
ز تخم نریمان و کورنگ شاه
چو شهریست در دشت آوردگاه
یکی بندهای هست از کردگار
کزو عوج بگریخت در کارزار
همان سام کو بست دست تو را
به خم اندر آورد شصت تو را
چو بشنید او نام فرخنده سام
بلرزید بر خویش و بگذار گام
نهنکال تندید کو را شمرد
به زشتی سپهدار را نام برد
که ناگه دلاور درآمد ز در
خروشید ماننده شیر نر
گره در برو زد پر از خشم و قهر
ز دنبال چشمان فرو ریخت زهر
نهنکال چون سام یل را بدید
ز اندیشه هوشش ز سر برپرید
به دل گفت کانجای بود دست سام
گمانم که او را سر آمد به دام
دل اندر درونش طپیدن گرفت
ز سر هوش شومش پریدن گرفت
دلاور بدو گفت کای پرگزند
چرا برشکستی تو زنجیر و بند
کنون مرگت آورد به سوی گور
برآورد از جان شوم تو شور
ببین دور گردون چها میکند
که دیگر تو را مبتلا میکند
به پاسخ بدو گفت آن بدگهر
که ای خیرهسر سام بیدادگر
مرا چون ببستی تو از حیله دست
مرنج ار همی بند بر تو شکست
کنون گر بگیری مرا در نبرد
نخوانم دگر خویشتن را به مرد
بگفت و یکی حمله آورد سخت
بتندید بر سام فرخنده بخت
به چنگال بر پهلوان حمله کرد
که شد روی خورشید رخشنده زرد
یکی خنجری برکشید از نیام
درآمد خروشان به پیکار سام
درانداخت خنجر بدان پهلوان
بخندید از آن گرد روشن روان
بیازید و بگرفت دستش به دست
به نیرو درآمد چو پیلان مست
برون کرد خنجر ز چنگال دیو
که خیره شد از وی نهنکال دیو
بدان دیو جنگی یکی حمله کرد
که تاریک شد چشمه لاجورد
به هم حمله کردند در بارگاه
نظاره پری اندر آن جایگاه
به مشت و به کشتی درآویختند
ز هم خاک بر چشم هم ریختند
کشیدند صف اهرمن با پری
تماشاکنان اندر آن داوری
دو پیل دمنده به هم همنبرد
رسانیده بر چرخ گردنده گرد
نهنکال میخواست تا شاخ خویش
زند بر دلاور کند سینه ریش
بدانست آن چاره را پهلوان
که در حلیهسازیست دیو دمان
بیازید و بگرفت شاخش به دست
به نیرو درآمد ز بن برشکست
نهنکال پیچیده از تاب درد
فرو ریخت از دیده خوناب زرد
امان خواست از شیر درنده دیو
ندادش سپهدار سالار نیو
به خاکش بمالید بسیار روی
بنالید آن دیو پرخاشجوی
دلاور به یک دست بگرفت سر
به دست دگر طوق آن بدگهر
بپیچید پایش به روی زمین
بتندید چون تندر آن شیر کین
نهاد از بر گردنش پای خویش
بجنبید سالار از جای خویش
یکی خنجر آبگون برکشید
تن دیو جنگی به خون درکشید
غریوی برآمد ز تسلیم شاه
ز شادی برافراخت بر مه کلاه
درانداخت خنجر بدان پهلوان
بخندید از آن گرد روشن روان
بیازید و بگرفت دستش به دست
به نیرو درآمد چو پیلان مست
برون کرد خنجر ز چنگال دیو
که خیره شد از وی نهنکال دیو
بدان دیو جنگی یکی حمله کرد
که تاریک شد چشمه لاجورد
به هم حمله کرد در بارگاه
نظاره پری اندر آن جایگاه
به مشت و به کشتی درآویختند
ز هم خاک بر چشم هم ریختند
کشیدند صف اهرمن با پری
تماشاکنان اندر آن داوری
دو پیل دمنده به هم همنبرد
رسانیده بر چرخ گردنده گرد
نهنکال میخواست تا شاخ خویش
زند بر دلاور کند سینه ریش
بدانست آن چاره را پهلوان
که در حیلهسازیست دیو دمان
بیازید و بگرفت شاخش به دست
به نیرو درآمد ز بن برشکست
نهنکال پیچیده از تاب درد
فرو ریخت از دیده خوناب زرد
امان خواست از شیر درنده دیو
ندادش سپهدار سالار نیو
به خاکش بمالید بسیار روی
بنالید آن دیو پرخاشجوی
دلاور به یک دست بگرفت سر
به دست دگر طوق آن بدگهر
بپیچید پایش به روی زمین
بتندید چون تندر آن شیر کین
نهاد از بر گردنش پای خویش
بجنبید سالار از جای خویش
یکی خنجر آبگون برکشید
تن دیو جنگی به خون درکشید
غریوی برآمد ز تسلیم شاه
ز شادی برافراخت بر مه کلاه
پریپیکران شادی انگیختند
همه لعل و یاقوت میریختند
ابر تارک سام کرده نثار
که فیروز گردید در کارزار
سپهبد نشست از بر گاه خویش
بتان نوآئین مر او را به پیش
در خرمی در جهان باز شد
هم خوشدلی با وی انباز شد
نوای دف و چنگ برشد به ماه
بیاراست از نو دگر بارگاه
خبر شد به نزدیک فغفور چین
که کشته شد آن دیو بیداد و دین
بپیچید بر خویش فغفور سخت
به دل گفت یکباره برگشت بخت
ندانم چه سازم بدین زابلی
که یازید بر چین دو دست یلی
در کاخم از دست او شد سیاه
ابر باد شد نام و تخت و کلاه
نشانه شدم در میان شهان
به بدنامی اندر کهان و مهان
که فغفور چین را چه آمد به سر
ز بیداد سام آن بد بدگهر
همی گفت و میریخت بر تاج خاک
همه جامه کرد از بر خویش چاک
بگفتند گردان ماچین و چین
که ای نامور شاه با داد و دین
چرا این همه خون دل میخوری
تو را نیست چاره بجز داوری
سپهساز تا رای جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم
دلش باز دادند لشکر همه
که سالاری و لشکری چون رمه
چرا غم خوری بهر سالار سام
که آخر درآید سر او به دام
گریزان شد از وی سیاهی زنگ
ز شمشیر تیزش نکرده درنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان نبردی بین سام و دیو نهنکال روایت شده است. سام، که با نیروی خود دیو را به بند کرده بود، به یاد خدا شکرگزار است و قصد دارد با نهنکال جنگ کند. نهنکال به جنگ میآید و با لشکر خود و با کینه و خشم به سمت سام حمله میکند. سام با استفاده از هوش و تواناییهای خود، در جنگ با نهنکال موفق میشود و او را شکست میدهد.
نهنکال در ابتدا به سام حمله میکند، اما سام پس از درک حقههای دیو، با قدرت و مهارت زیاد، او را مغلوب میکند و در نهایت نهنکال را به خاک میزند. پیروزی سام باعث شادی در میان پیکران و لشکرش میشود. خبر شکست نهنکال به فغفور چین میرسد و او که نگران اعتبار و مقام خود است، در فکر چارهای برای این شکست میافتد.
این متن نشاندهنده اهمیت شجاعت، حکمت و پیروزی در نبردهاست و همچنین به نوعی به مسائلی چون راستگویی، خوبی و بدی و تقدیر اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر آن، به سمت سام خبر جدیدی رسید که پیش از این، تسلیم شدن را با دانایی و فراست در نظر داشت.
هوش مصنوعی: کسی مثل نهنگ به جنگ تو آمده و چنگزنی را آماده کرده است.
هوش مصنوعی: فرستاد فغفور چینی را برای انتقام و با شتاب، دو ابرویش به هم پیوست.
هوش مصنوعی: به خاطر سخن سام سوار، خوشحال باشید که من از خداوند سپاسگزارم.
هوش مصنوعی: من او را به چنگ آوردم، اما او آزاد شد و به سپاه من آسیب رساند.
هوش مصنوعی: دل من از کینه او پرخاشگر و عصبانی است، زیرا آن دیو جنگی هنوز از من دور است و به سراغم نیامده است.
هوش مصنوعی: حالا به سمت مرگ میروم، گویا بر افراشته شدن شاخ و برگ وجودم به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: به راستی دیو از وجود من خبر ندارد، که اینگونه با فریب و حقه به اینجا آمده است.
هوش مصنوعی: من در آن هنگام به طور ناگهانی و به آرامی از دیدهها پنهان میشوم، مانند پری که ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: سالار سام صحبت کرد و سپس در حرم، به حضور ماه تمام ناپدید شد.
هوش مصنوعی: بدان که دختر پری، همه چیزهایی را که درباره خوشاندامی و زیبایی گفته شده، مانند گل شکفت و به زیبایی بیان کرد.
هوش مصنوعی: موقعی که این گفتگو به پایان رسید، دیو خشمگینی ظهور کرد.
هوش مصنوعی: صدای نهنگی بزرگ و قدرتمند به گوش میرسد که به طرز خشنی در حال حرکت است و در دستان کسی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: پریها بهطور کامل از کنار او دور شدند و مانند بیدها به لرزه درآمدند.
هوش مصنوعی: نهنگ نوزاد وارد درگاه شاه شد و از جن و دیو و نیروهای دشمن به وحشت افتاد.
هوش مصنوعی: به پا خاست و تسلیم شد در مقابل دیو، که ای جهاندار نیو، خوش آمدی.
هوش مصنوعی: سر نره دیوان به معنای تسلط و قدرت است و اشاره به این دارد که تو میتوانی بر روی زمین فرمانروایی کنی. مرز ماچین و چین نشاندهنده گستردگی سرزمینهایی است که تحت فرمان و کنترل تو قرار دارند. بنابراین، این بیان به نوعی به قدرت و سلطنت شخص اشاره میکند که میتواند بر سرزمینها حکمفرمایی کند.
هوش مصنوعی: از تخم کیوشان با قدرت دست، که چون پشهای بود، او را فیل مستی بر دوش دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی وجود نداشت که بتواند مانع مرگ او شود و او در چنگال آن زنجیر شده بود.
هوش مصنوعی: تو از آن گذشتهای که یاد و نشانی از آن باقی مانده است، در دنیایی پربار و هوشیار، و فرزندان و نسلهای بزرگ و شایستهای به جا گذاشتهای.
هوش مصنوعی: نهنگ به خاطر این گفته خوشحال شد و از آن حرف شیطان خندید.
هوش مصنوعی: وقتی در مهمانی تسلیم حضور یافت، به چهره رضوان که مانند ماه میدرخشید، نگاه کرد.
هوش مصنوعی: یک نفر همان ماه زیبا را دید و از عمق دل آهی سرد کشید.
هوش مصنوعی: در آن جشن و مهمانی، نهنگ کوچک به مهربانی به جمع دیگران پیوست و ناگهان زبانش را باز کرد.
هوش مصنوعی: او گفت، ای پادشاه! تو هیچ نظیری در قضاوت و داوری نداری و نه از دیوان و پریان کسی برابرت میشود.
هوش مصنوعی: شخصی دانا و باهوش است که دارای مقام سلطنت و امکانات فراوانی است، با ثروت، کشور و تخت سلطنت.
هوش مصنوعی: اما من در این دنیا هیچ همدمی ندارم، نه کسی شبیه به خودم و نه کسی که از نسل بزرگان باشد.
هوش مصنوعی: مرا یک خدمتکار از سمت شاه فغفور است، که همه پادشاهان به او خدمتگزار هستند.
هوش مصنوعی: من یک پهلوان بزرگ و خوشبخت هستم که همواره با قدرت و شجاعت به جنگاوری میپردازم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در برابر قدرت من مقاومت کند، مانند مومی که در برابر نیرویی قویتر مقاومت نکند.
هوش مصنوعی: من سالهاست که به میدان آمدهام و در هر نبردی حاضر هستم، حالا که خودم را آماده کردهام.
هوش مصنوعی: در جنگ من، نهنگها نمیتوانند شکست دهند و آسمان به خاطر فرهنگ من متحیر میشود.
هوش مصنوعی: شنیدم که تو با گروهی از مبارزان قوی و شجاع مشغول نبردی هستی.
هوش مصنوعی: تو به سوی مرز چین آمدی تا به جنگ، و از کینهای که در دل داشتی، چون پلنگ مهاجم و آمادهباش شدی.
هوش مصنوعی: شور و هیجان به وجود آوردی و به خاطر نبردی که در پیش بود، به پا خاستی.
هوش مصنوعی: تو چه نیازی به گفتوگو با پادشاه چین داری؟ از دیدن او شگفتزده نشو، او جنگجویی قوی است.
هوش مصنوعی: به قدرت و تلاش فکر توجه کن، زیرا در این مکان، خردمندی کار و حرفهای است که باید به آن پرداخته شود.
هوش مصنوعی: در اینجا دو گزینه وجود دارد که باید از میان آنها یکی را انتخاب کنی؛ پس ببین کدام یک برایت خوشایند است و آن را برگزین.
هوش مصنوعی: ابتدا این جنگ را به پایان برسان و سپس به سمت غرب حرکت کن.
هوش مصنوعی: اگر تصمیم به جنگ داری، باید خردمند و باهوش باشی.
هوش مصنوعی: باید دوباره رابطهام را تغییر دهم، زیرا من پادشاه هستم و مانند ابرهای اهریمنی میدانم که قدرت دارم.
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل تحت کنترل و فرمان من است و همه نقاط شرق و غرب به توافق و عهد من وابستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو دخترت را به من میدهی، بویی تازه و تازهسازی تمامی وابستگیها و روشهایت را به همراه میآوری.
هوش مصنوعی: من برای تو در میدان جنگ، دستان شاه چین را به زنجیر میکشم و او را به دام میاندازم.
هوش مصنوعی: من تو را با دستهای بسته به سرتیتر زندگی میرسانم و تو را به اوج میبرم.
هوش مصنوعی: اگر به غیر از این نظر و تصمیم دیگری بگیری، تمام ثروت و سپاه را به همین سرنوشت میسپاری.
هوش مصنوعی: سلطنت ما به دیدگاه شما، افرادی شجاع و قوی در میان سپاه داریم.
هوش مصنوعی: اگر او اراده کند، همه دختران و ثروت و تاج و تخت را به او میدهم.
هوش مصنوعی: اگر او نظر ندهد، شایسته نیست که دخترم را به شیطان بدهم.
هوش مصنوعی: نهنگ کوچک پرسید آن مرد کیست که باید طبق دستورات و تصمیمات تو زندگی کند؟
هوش مصنوعی: بگو این شخص چه نامی دارد و منبع اصل و نژاد او چیست که این ویژگیهای خاص را از آن خود کرده است.
هوش مصنوعی: تسلیم گفت که پهلوانی بود که در پشت شاهان مانند چراغی در گوان میدرخشید.
هوش مصنوعی: در زمان جنگ و نبرد، نهنگ به مانند یک بچه اژدها به آسمان بالای ابرها پرواز کرده و درگیر میشود.
هوش مصنوعی: شخصی که موجب گشایش و شکوفایی شاه جم میشود، علامت و نشانهای را بر چهره بهرام نوشته است.
هوش مصنوعی: با نگاهی به ریشه و تاریخ، میتوان گفت که زاده نریمان و کورنگ، مانند شهری است که در دشت میدان نبرد قرار دارد.
هوش مصنوعی: یک بندهای وجود دارد که از قدرت خداوندی فرار کرده و در میدان نبرد به سختی میافتد.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به شخصی اشاره دارد که با قدرت و تسلط خود، دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد و آنها را به خواست خود میکشاند. بیانگر این است که کسی میتواند با مهارت و نفوذ خود، اطرافیانش را به سمت خود جلب کند، به گونهای که فرد احساس کند در کنترل آن شخص است.
هوش مصنوعی: وقتی او نام خوشبخت سام را شنید، از خود بیخود شد و قدمش را عقب برداشت.
هوش مصنوعی: در این بیت، به فردی اشاره شده است که به سرعت و خشونت عمل میکند و به زشتی یا ناپسندی مشهور است. همچنین به یک فرمانده یا سردار اشاره شده که با نام بدی شناخته میشود. این تصویر نشاندهنده ویژگیهای منفی و رفتار زشت افرادی است که در جامعه شناخته شدهاند.
هوش مصنوعی: ناگهان جنگجویی از در وارد شد و مانند شیر نَر فریاد زد.
هوش مصنوعی: درد و خشم در چهرهاش نمایان شده و از چشمانش همچون زهر، اندوه و کینهای شدید جاری میشود.
هوش مصنوعی: نهنگ وقتی سام یل را دید، از ترس و شدت فکرش به کلی متوجه اش شد و وحشت کرد.
هوش مصنوعی: دل به خود گفت که اینجا جا برای دست سام نیست و فکر میکنم که عمر او به پایان رسیده و در دام افتاده است.
هوش مصنوعی: دل در درونش به تپش افتاد و از شدت هیجان، هوش و حواسش را از دست داد.
هوش مصنوعی: دلیر به او گفت: ای پرقدرت، چرا تو زنجیر و بند را شکست زدی؟
هوش مصنوعی: اکنون مرگ تو را به سمت گور میبرد و از جان من شور و هیجان به پا میکند.
هوش مصنوعی: ببین چگونه روزگار و سرنوشت با ما بازی میکند که بار دیگر تو را دچار مشکل و رنج میسازد.
هوش مصنوعی: آن کسی که ناپاک است به او گفت: ای احمق و دچار اشتباه، تو که ظالم و ستمگر هستی.
هوش مصنوعی: اگر تو مرا به دام بیندازی، نگران نباش؛ حتی اگر تلاش کنی مرا در بند کنی، در نهایت به تو غلبه خواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر مرا در نبرد بگیری، دیگر خود را مرد نخواهم خواند.
هوش مصنوعی: او سخن گفت و با یک حمله سخت به سام، که خوشبخت و سرشار از موفقیت بود، حمله کرد.
هوش مصنوعی: به یک پهلوان حمله کردند و او به قدری قوی و شجاع بود که همچون آفتاب درخشان و تابان به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: شخصی سلاحی را از غلاف بیرون آورد و با شور و هیجان وارد نبرد با سام شد.
هوش مصنوعی: یک جنگجوی نیرومند با شجاعت و ابتکار خنجرش را به سمت دشمن پرتاب کرد، و در نتیجه، دشمن از دیدن این حرکت شجاعانه و روشنایی که از آن برمیخاست، به التهام خندید.
هوش مصنوعی: او به خود قوی گرفت و با قدرت دستش را به دست دیگران پیوند زد، به طوری که مانند فیلهای پرشور و هیجان، توانمند و نیرومند به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: خنجر را از چنگ دیو بیرون آورد که دیو از دیدن آن، شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: موجودی شیطانی به جنگی آغاز کرد که باعث شد آبنمای آبیرنگ بهخوبی دیده نشود و به تاریکی بیفتد.
هوش مصنوعی: در مکان تحت نظر، دو طرف به هم حمله کردند و از تماشای پری در آنجا غافل نشدند.
هوش مصنوعی: درگیر شدن و به جنگ و جدال پرداختند و در این میان، خاک به چشم یکدیگر پاشیدند.
هوش مصنوعی: اهریمن و پری به صف ایستادهاند و تماشاگران در آن محفل قضاوت و بررسی را تماشا میکنند.
هوش مصنوعی: دو فیل بزرگ که هر یک به طرف دیگری میدمند، به هم رسیدهاند و در همین حال، چرخ جهان به چرخش خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: نهنگ کوچک میخواست که شاخش را بر سینهی دلاور بزند.
هوش مصنوعی: پهلوان متوجه شد که در ترسیم و شکلسازی، دیو ترسناک نقش دارد.
هوش مصنوعی: شخصی به اندازهی کافی تلاش کرد و با قدرتی که به دست آورد، توانست از زیر فشار و مشکل خارج شود و به موفقیت برسد.
هوش مصنوعی: نهنگ بزرگ که در اثر درد و رنج بسیار سرنگون شده، اشکهای زرد رنگش از چشمانش ریخته است.
هوش مصنوعی: شخصی از یک موجود خطرناک و وحشتناک کمک خواسته است، اما فرمانده و رهبر او کمکش نکرده و به او پاسخی نداده است.
هوش مصنوعی: به زمین بیفکنید و به شدت بر او بگریید، آن موجود خشمگین و پرخاشگر را.
هوش مصنوعی: دلاور با یک دست سر را گرفت و با دست دیگر طوق آن بدسیرت را در دست داشت.
هوش مصنوعی: پای او به زمین پیچید و مانند رعد و برق به شدت سرعت گرفت، همانند یک شیر خشمگین.
هوش مصنوعی: سرباز از جای خود برخاست و پایش را به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: یک نفر شمشیر سرخی را کشید و جسم شیطان جنگی را به خون آغشته کرد.
هوش مصنوعی: صدایی از شادی و تسلیم پادشاه به گوش میرسد، که باعث شده کلاهی بر سر ماه برافراشته شود.
هوش مصنوعی: خنجر را به سوی آن پهلوان پرتاب کردند و او از دیدن آن گرد روشن، لبخند زد.
هوش مصنوعی: به اوج نیروی خود رسید و با قدرتی که در دستش داشت، مانند فیلهای سرمست و نیرومند به پیش تاخت.
هوش مصنوعی: خنجر را از دست دیو بیرون کشید، به طوری که دیو از ترس و حیرت به وحشت افتاد.
هوش مصنوعی: در یک روز جنگی، یک دیو قدرتمند به حملهور شد و به قدری اوضاع را خراب کرد که چشمهای با آب آبیاش، به طور کامل تاریک و نامشخص گردید.
هوش مصنوعی: در بارگاه، پری زیبایی مشاهده شد که به دور هم جمع شده بودند و به یکدیگر حمله کردند.
هوش مصنوعی: درگیر نزاع و جدال شدند و خاک به چشم یکدیگر پراکنده کردند.
هوش مصنوعی: اهریمن و فرشتگان برای تماشاچیان در آن محفل جدال و مناظرهای را آغاز کردند.
هوش مصنوعی: دو فیل که در حال دمیدن به سمت یکدیگر هستند، به نقطهای رسیدهاند که بر گردونهای چرخان درگیر نبرد شدهاند.
هوش مصنوعی: نهنگ بزرگ میخواست با شاخ خود بر دلیران ضربه بزند و سینهی آنها را بشکافد.
هوش مصنوعی: پهلوان فهمید که تنها راه حل این مشکل، در فریب و نیرنگ است و این کار به وضوح کار دیوان و مخلوقات شرور است.
هوش مصنوعی: او به جنگل رفت و با قدرت، شاخهی درخت را به دست گرفت و با نیروی زیاد از ریشهاش شکست.
هوش مصنوعی: نهنگ بزرگ و سنگین که از شدت درد به خود پیچیده بود، به آرامی از چشمانش اشک زردی ریخت.
هوش مصنوعی: امان از شیر درنده خواست، اما سپهبد سالار نیو (دیو) به او پاسخی نداد.
هوش مصنوعی: به او بسیار ظلم کرده و او را به خاک ذلت انداختید و مدام ناله و زاری میکنید، ای موجود پرخاشگر.
هوش مصنوعی: شجاعی با یک دست سر را گرفت و با دست دیگر، زنجیری که بر گردن آن بدذات بود، در دست گرفت.
هوش مصنوعی: پای او به زمین پیچید و مانند رعد و برق به حرکت درآمد، مانند شیر خشمگینی که در حال شکار است.
هوش مصنوعی: برخیز و از جای خود حرکت کن، ای فرمانده، و پاهای خودت را به کار انداز.
هوش مصنوعی: یکی خنجر زیبا و درخشانی را بیرون آورد و با آن، بدن دیو جنگی را پر از خون کرد.
هوش مصنوعی: صدایی بلند از رضایت شاه برخاست و از خوشحالی، بر سر ماه کلاه نهاد.
هوش مصنوعی: زیباییهای دلنواز باعث شادی و نشاط شدند و همه جا پر از سنگهای قیمتی مانند لعل و یاقوت شده بود.
هوش مصنوعی: ابر بر روی سر سام باریده و او را در میدان نبرد پیروز کرده است.
هوش مصنوعی: سپهبد بر throne خود نشسته است و بتهای تازهساخته او را به جلو میآورند.
هوش مصنوعی: در دنیا شادی و سرور ایجاد شده و در این روزهای خوش، دلهای شاد با یکدیگر همراه شدهاند.
هوش مصنوعی: صدای دف و چنگ دوباره در ماه به گوش میرسد و بارگاه را دوباره زینت میدهد.
هوش مصنوعی: خبر رسید به دربار حاکم چین که آن موجود شرور و ظالم که نه دین داشت و نه انصاف، کشته شده است.
هوش مصنوعی: فغفور به شدت از خود بیتابی نشان داد و به دلش گفت که ناگهان خوشبختی به سوی او بازگشته است.
هوش مصنوعی: نمیدانم با این زابل (به معنی شخصی از دیار زابلستان) چه کنم، کسی که قدرتش به اندازه یک فیل است و دو دستی بر چین میزند.
هوش مصنوعی: در کاخ من، بر اثر تندباد عشق او، همه چیز به هم ریخت و رنگ و رونق زندگیام از بین رفت. نام و جایگاه و مقامم تحت تاثیر او قرار گرفت و گویی همه چیز از من دور شد.
هوش مصنوعی: من به عنوان نشانی در میان سران و بزرگان شناخته شدهام، با شهرتی بد که در دنیا و نزد مردم هستم.
هوش مصنوعی: در مورد فغفور چین، وضعیت ناگواری پیش آمده است، که به خاطر ظلم و ستم سام، این اتفاقات بد برای او رقم خورده است.
هوش مصنوعی: او مدام سخن میگفت و بر سر خاک میریخت، همه لباسش را از روی خود میکند.
هوش مصنوعی: گفتند که ماجراجویی کن و به سفر برو، ای شاه مشهور که به اصول و مروت پایبند هستی.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر رنج و غم را تحمل میکنی؟ تو جز نیاز به قضاوت و تصمیمگیری چاره دیگری نداری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما برای جنگ تصمیم بگیریم، جهان را بر بداندیشان تنگ و دشوار خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: دلش را شاد کردند، همه سپاهیان، که تو فرماندهای و سپاه تو مانند گلهای از خمیدههاست.
هوش مصنوعی: چرا برای فرمانروای بزرگ دلگیر هستی، در حالی که آخر کار او به تله خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: او با تندی و شجاعت خود، دشمن را فراری داد و هیچ فرصتی برای او گذاشت تا درنگ کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.