گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷

 

عشق تو هرگزم ز سر نرود

وز دل این آرزو به در نرود

گر برآید ز دوریت صد سال

هم خیال تو از نظر نرود

کمترک خفت و خیز، تا خورشید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۳ - در منع اسراف

 

زر ز خاکست و بر زبر نرود

نهلد تا به خاک در نرود

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۴ - در تناکح و توالد

 

کد خدایی چنین به سر نرود

زن ازین خانه چون بدر نرود؟

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۰ - در طلب مرشد

 

کار بی‌مرشدی بسر نرود

راه ازین ورطها بدر نرود

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۲ - در باب توبه

 

از سر اینهات تا بدر نرود

در منه پای، تات سر نرود

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۷ - در عشق

 

ز آستان عقل پیشتر نرود

عشق خود ز آشیان بدر نرود

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

شب نیست که آهم بفلک برنرود

وز گریه من چشم زمین تر نرود

گفتم که ز سر برون کنم شور تو لیک

تا سر نرود شور تو از سر نرود

خواجوی کرمانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴

 

خوشا دلی که مدام از پِی نظر نرود

به هر دَرَش که بخوانند بی‌خبر نرود

طمع در آن لبِ شیرین نکردَنَم اولی

ولی چگونه مگس از پِی شکر نرود

سوادِ دیدهٔ غمدیده‌ام به اشک مشوی

[...]

حافظ
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

مرا هوای تو هرگز زسر به در نرود

خیال چشم سیاه تو از نظر نرود

سرم به پای مزن گر بر آستانهٔ تست

که گر سرم برود عشق تو ز سرنرود

به باغ اگر دگران میل و جانبی دارند

[...]

ابن حسام خوسفی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

بیا که بی تو غم از خاطرم به در نرود

وداعم از دل و هجرانم از نظر نرود

در آن بساط که من خوان عشرت آرایم

مگس ز تلخی من جانب شکر نرود

ز شهر خویش مرا شهرت تو دور انداخت

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶۶

 

به گریه نقطه خال تو از نظر نرود

که داغ لاله به خونابه جگر نرود

ز چاه خوبی یوسف نمی شودخس پوش

به بند حسن گلوسوز از شکر نرود

چه سود دولت دنیا خسیس طبعان را

[...]

صائب تبریزی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

مهرش از دل مگو بدر نرود

که خیالش هم از نظر نرود

آب چشم آتش دل است که دیک

تا نجوشد بسی، بسر نرود

هر که از سیم کیسه اش خالیست

[...]

میرزا حبیب خراسانی