سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴ - فی صفة سهمه و اقباله
کرده از سم به رغم اخترشان
بادپای تو خاک بر سرشان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
آن پریرخ که بود مهترشان
درةالتاج عقد گوهرشان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
گرگی آورده راه بر سرشان
تا کند دور سر ز پیکرشان
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱۰) حکایت در اهل دوزخ
چو این سالی هزار آید بسرشان
ز حضرت مهلتی باید دگرشان
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۵
اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان
اینک آن پردگیانی که خرد چادرشان
همچو اندیشه به هر سینه بود مسکنشان
همچو خورشید به هر خانه فتد لشکرشان
نظر اولشان زنده کند عالم را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ
همه دیوند که ابلیس بود مهترشان
همه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگ
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۱ - حکایت اشتر و گاو و قج که در راه بند گیاه یافتند هر یکی میگفت من خورم
خیرشان اینست چه بود شرشان
قبحشان را باز دان از فرشان
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۹
پسران فلان سه بدبختند
که چهارم نزاد مادرشان
این بدست آن بتر به نام ایزد
وان بتر تر که خاک بر سرشان
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۴ - در بیان آنکه انبیا و اولیا را اهل نفس و جسمانیان خصم اند زیرا غیر جنس اند که الضدان لایجتمعان
آن بلا بازگشت بر سرشان
زانکه آن قهر بود در خورشان
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۵ - در بیان آنکه نسبت حال مؤمنان و کافران با انبیا علیهم السلام همچون نسبت حال سپاه اسکندر است با اسکندر
آمنوا نقش لوح خاطرشان
عملوا الصالحات ظاهرشان
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۱ - اشارت به بعضی از اوصاف و اخلاق حضرت خواجه و اصحاب ایشان ابقاهم الله تعالی ما أمکن البقاء و رقاهم ما تیسر الارتقاء
از شریعت شعار ظاهرشان
بر طریقت قرار خاطرشان
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۹ - عقد چهاردهم در شکر که صرف کردن نعمت منعم است در حق گزاری او و اعتراف به عجز و قصور در سپاسداری او
ابروان چتر سیه بر سرشان
مانع از آفت تیغ خورشان
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در ستایش ولی سلطان و بکتاش بیگ و قاسم بیگ
ظل نواب باد بر سرشان
سد چو وحشی بود ثناگرشان
وحشی بافقی » ناظر و منظور » شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی
زد آتش گرمی خور در جگرشان
یکی ویرانه آمد در نظرشان
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
نبوده آگهی از یکدگرشان
نه از جاه و مقام هم خبرشان
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲ - (سئوال سلمان از بندار یهودی)
هوای دیدن اکبر زند چو بر سرشان
بود به دهر همه مومنین براردرشان