سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۳ - مدح امیرالمومنین عثمان
طلعتش بوده نور هر دیده
سرمهٔ شرم داشت در دیده
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳
زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده
مرا صد چشمه در چشم و ترا صد دیده در دیده
نکرده در جهان کامی بجز وصلت تمنّا دل
ندیده بر فلک روزی چو رخسارت قمر دیده
من از آن گوی سیمینت چو چوگان گشته سرگشته
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶
تو می روی و مرا نقش تست در دیده
بیا که سیر نمی گردد از نظر دیده
از آن چراغ که در مجلس تو برمی شد
بجای سرمه کشیدیم دوده در دیده
از آن ز دیده مردم چو روح پنهانی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۸
می نگارد نگار بر دیده
می نماید چو نور در دیده
نور روئی که چشم سر بیند
دیدهٔ ما به چشم سر دیده
هر که بیند به عین ما ، ما را
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷
زهی روی دل افروزت چراغ منظر دیده
خیال خال هندویت مقیم کشور دیده
ندارد مجلس روحانیان بی عارضت نوری
در آ در مصر جان ای آفتاب خاور دیده
اگر محرم نباشد دیده و دل در حریم تو
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۳ - حالات شاه و گدا در مکتب
چشم بر چشم و دیده بر دیده
هر زمان سوی یکدگر دیده
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۹ - شهادت وهب بن عبدالله
سخت ما را سست عنصر دیده
خصم را کم خویش را پر دیده
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۰
این وطن فتنه ضحاک ستمگر دیده
آفت پور پشن رنج سکندر دیده
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲۰
جور چنگیزی و افغان ستمگر دیده
گرچه از دشمن دون ظلم مکرر دیده