زهی روی دل افروزت چراغ منظر دیده
خیال خال هندویت مقیم کشور دیده
ندارد مجلس روحانیان بی عارضت نوری
در آ در مصر جان ای آفتاب خاور دیده
اگر محرم نباشد دیده و دل در حریم تو
فرو شویم بخون دل سواد ابتر دیده
چو در دل بگذرانم آرزوی لعل میگونت
لبالب سازم از خوناب حسرت ساغر دیده
چرا از پهلوی من در بلای دیده افتد دل
همان بهتر که نگشایم بروی دل در دیده
چو بینم شمع رخسار ترا در دیده دل خواهد
که چون پروانه گردد هر نفس گرد سردیده
گره شد غنچه ها از اشک گلگون خار مژگان را
همینست از نهال آرزومندی بر دیده
براید آیت رحمت بفالم زان خط مشگین
چو بهر دیدن رویت گشایم دفتر دیده
ز روی لطف اگر مانی قدم بر چشم مشتاقان
نثار مقدمت سازد فغانی گوهر دیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده
مرا صد چشمه در چشم و ترا صد دیده در دیده
نکرده در جهان کامی بجز وصلت تمنّا دل
ندیده بر فلک روزی چو رخسارت قمر دیده
من از آن گوی سیمینت چو چوگان گشته سرگشته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.