گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

می نگارد نگار بر دیده

می نماید چو نور در دیده

نور روئی که چشم سر بیند

دیدهٔ ما به چشم سر دیده

هر که بیند به عین ما ، ما را

صدف و بحر و هم گهر دیده

جام می هر که دیده رندانه

هست سیاح بحر و بر دیده

دیده هر ذره ای که می بیند

آفتابیست در قمر دیده

دیده دیده به نور او او را

این نظر دیده ز آن نظر دیده

هرکه او نور نعمت الله دید

جان و جانان به همدگر دیده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

طلعتش بوده نور هر دیده

سرمهٔ شرم داشت در دیده

اوحدی

به دمی رفته، باز گردیده

روی او را به چشم سر دیده

هلالی جغتایی

چشم بر چشم و دیده بر دیده

هر زمان سوی یکدگر دیده

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه