گنجور

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر

 

بدانست کو موج خواهد زدن

کس از غرق بیرون نخواهد شدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳

 

کنون تان بباید بر او شدن

به هر بیش و کم رای فرخ زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۹

 

سپاه دو شاه از پذیره شدن

دگر بود و دیگر به بازآمدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹

 

به نیک و به بد هر چه شاید بدن

بباید همی داستان ها زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳

 

چو گیرد بلندی چه خواهد بدن

همی داستان از چه خواهد زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵

 

ترا زین سخن شاد باید بدن

به پیش جهاندار باید شدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲

 

ترا نیز با او بباید شدن

به هر بیش و کم رای فرخ زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۵

 

شما را سوی پارس باید شدن

شبستان بیاوردن و آمدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱

 

اگر هیچ سرخاری از آمدن

سپهبد همی زود خواهد شدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۲

 

همایون ندارد کس آنجا شدن

وزایدر کنون رای رفتن زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰

 

بکردار نخچیر باید شدن

بناگاه لشکر برایشان زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰

 

شما را بباید برِ او شدن

به خوبی بسی داستانها زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸

 

به انبوه زخمی بباید زدن

برین رزمگه بر نشاید بدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵

 

به نیک اختر و تندرستی شدن

به پیروزی و شاد باز آمدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵

 

گواهی همی داد دل در شدن

که دیدار ازان پس نخواهد بدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸

 

همی سازم اکنون پذیره شدن

شما را هم ایدر بباید بدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰

 

ترا گفت ز ایدر بباید شدن

بر او فراوان نباید بدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۰

 

به پا اندر آتش نشاید شدن

نه بر موج دریا بر ایمن بدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱

 

چو بی‌کام دل بنده باید بدن

بکام کسی داستانها زدن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو

 

جز اکوان دیو این نشاید بُدن

ببایستش از باد تیغی زدن

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۸