عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
خوبی ز رخِ تو برگرفته است پری
رفتن ز تو آموخت مگر کبک دری
جانِ شده را به مردگان باز بری
گویی که دمِ پیمبر بیپدری
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۳۹
زان گفت آنک گفت کیحقّرا مکان بود
شبهت بدش که تو به مکان مکین دری
از بهر خلق ایزدت اندر مکان نمود
زیرا کی خلق را ز برون نیست قادری
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار
به یادآور ای تازه کبک دری
که چون بر سر خاک من بگذری
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
جمالم میشناسی گرچه بدری
بخوان آخر بقدر اللّه قدری
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۱ - در تفسیر این آیه که ولنبلونکم بشیئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین. و هم در تفسیر این آیه که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و اللّه یعلم و انتم لاتعلمون
گشت پنهان ز ما چنان بدری
فوت شد از جهان شب قدری
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۴ - در بیان قبض و بسط میفرماید
ره مخوف است ای غریب هر دری
جهد میکن تا ازین ره بگذری
شمس مغربی » اشعار عربی » شمارهٔ ۴ - ایضا
لقد کان لی قلبا و قد غاب عن صدری
ولا اسمه یدری و لا رسمه ادری
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۵ - در ترغیب بر تلاوت قرآن و وصف مصحف که محل کتاب اوست
سر هر سوره بر مثال دری
که ازان در توان بر آن گذری
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۳ - حکایت بر سبیل تمثیل
نیست اینجا گشاده هیچ دری
که نبوده بر آن درش گذری
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
گهی طالع شده فرخنده بدری
هلال از وی شده ناچیز قدری
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۸ - آغاز سلسله جنبانی داستان عشق لیلی و مجنون که آن سر دفتر پردگیان حجله جمال و عفت بود و این سر حلقه زنجیریان عشق و محبت
کز عامریان بلند قدری
بر صدر شرف خجسته بدری
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۶ - فی قطع العلائق و العزلة عن الخلایق
از حقیقت بر تو نگشاید دری
زین مجازی مردمان تا نگذری
حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۲۷ - اشارت به سلوک سبیل عجز و مسکینی و ترک خودی و خودبینی
چه حاصل که صد خرقه برتن دری؟
خدا رس شوی چون ز خود بگذری
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۴۸ - پنان گرفتن جناب مسلم به خانه ی طوعه
ستاده بدین سان چرا ایدری؟
به گرداب غم ازچه روی اندری؟
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - حسبحال آذربایجان و خراسان هنگام تعدیات و بمباردمان سپاهیان روس تزاری
بدو گفتم تو آن تابنده قدری
که در گردون رفعت ماه بدری
پس از احمد رسولان را تو صدری
و مات الشافعی و لیس یدری
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر
کسب کردم به معرفت قدری
که رسیدم به قرب لاادری
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
ز مرغ و زبره زکبک دری
زدراج و از پختن آذری