سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۱۲ - در نکوهش این جهان
بازی روز و شب به انبازی
هست پیش تو همچو شب بازی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۳۶ - التّمثیل فی صلابة طریق الاسلام
تا بر این و به آن به انبازی
آدمیزاده میکند بازی
عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۱ - المقاله الثالثه فی فضیلت اصحابه
زهی بینندگی و پاک بازی
ولیکن نیست صدیقی به بازی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
وگر بر بام باید شد ببازی
شوی تو شوخ دیده جرّه بازی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۲ - در نموداری اعیان و خورشید جان فرماید
رموز عشق اینجا نیست بازی
بسوزی اندرو گر شاهبازی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۲ - در نموداری عشق به هر انواع گوید
نه چندانست وصف عشقبازی
که برگیری مر او را تو ببازی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است
چه باشد عین تقوی پاکبازی
که جان و دل بروی دوست بازی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۸ - در خلوت و عزلت ودیدار الوهیت گوید
چنین افتاد سرّ عشقبازی
مدان اسرار ما شیخا ببازی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
چنانت عاشقم در عشقبازی
که اندر پرده کردی برده بازی
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۶ - سؤال دیگر شبلی از منصور
مرا بر گوی جانا عشق بازی
توداری عشق وعشقت نیست بازی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۴ - در معنی و هو معکم اینما کنتم و حقیقت کل فرماید
در آن دم کرد او را عشقبازی
من این اسرار میگویم ببازی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید
ندانی این بیان تا جان نبازی
کسی کو مصطفا داند ببازی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۸ - در حق بینی و آداب بجای آوردن فرماید
من آوردم طریقت عشقبازی
یقین بنمودم اینجا نی ببازی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را
پس این پرده دارد پرده بازی
مدان این پرده ای عاشق بازی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۶ - در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید
حقیقت واصلی نبود ببازی
نیابی تو عیان تا سر نبازی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
یقین تا خویشتن را در نبازی
در این سر نیست بیشک هیچ بازی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
از او بشناس اینجا عشقبازی
سزد گر جان و دل چون او ببازی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
اگر چون او تو جان و سر ببازی
برآرد مر ترا این عشقبازی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
ببازی نیست هان این ره ببازی
نیابی دوست تا خود در نبازی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را
حقیقت دیدمش در عشقبازی
که این رازم نماید پیشبازی