مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶
ای اشک روان بگو دلافزای مرا
آن باغ و بهار و آن تماشای مرا
چون یاد کنی شبی تو شبهای مرا
اندیشه مکن بیادبیهای مرا
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
که ره دهد سوی آن سایه همای مرا
بوصل او که رساند مگر خدای مرا
بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور
فغان که خضر رهی نیست رهنمای مرا
سگ توام زکرم جا بکوی خویشم کن
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
چون به زنجیر محبت بسته یی پای مرا
عفو باید کردنت دیوانگی های مرا
من بسر گر میروم جرمی ندارم زانکه تو
هر دم آتش می فروزی دیگ سودای مرا
از من دیوانه گر نیک و بدی دیدی مرنج
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰
شکست، نقشِ مرادست بوریای مرا
نسیمِ فتح، قلم میکند لوای مرا
ز بیمِ دوزخ اگر فارغم ز غفلت نیست
که میدهد عملِ من همان سزای مرا
نظر به دانهٔ کس نیست سیرچشمان را
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
خداوندا رهایی ده ز بند درد پایم را
نگه از غنچه خسبی دار باغ دلگشایم را
توانایی کرم فرما که بی امداد برخیزم
مکن محتاج بر دست کسی دیگر عصایم را
در فیض سحر خیزی مکن پوشیده بر رویم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا
که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا
چه نسبت است دلم را به جسم زار و نزار
که استخوان نکند صید خود همای مرا
غمی ز مرگ چو آتش نداشتم دیشب
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
باز دامان که زداین آتش سودای مرا
که بود شور دگر این دل شیدای مرا
زلف بر آتش رخسار تو دامان میزد
مشتعل کرد از آن آتش سودای مرا
یار خورشید و تو خفاش و منش حربایم
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۶ - دعا
ایکه از خمخانه فطرت بجامم ریختی
ز آتش صهبای من بگداز مینای مرا
عشق را سرمایه ساز از گرمی فریاد من
شعلهٔ بیباک گردان خاک سینای مرا
چون بمیرم از غبار من چراغ لاله ساز
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۶ - دلدادگان من (اقتباس از ترانههای بیلیتس)
دید چون قامت رسای مرا
خم شد و بوسه داد پای مرا