فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۶ - سخن دقیقی
یکی آتش انگیزم اندر جهان
کزانجا به کیوان رسد دود آن
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۶ - سخن دقیقی
نباشیم گفتند همداستان
که شاهنشه آن کدخدای جهان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۱ - سخن دقیقی
بفرمود تا نامور پهلوان
همی گشت هر سو به گرد جهان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۱ - سخن دقیقی
بدین سان ببوده سراسر جهان
به گیتی شده گم بد بدگمان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۴ - سخن دقیقی
دران انجمن کس به خواهش زبان
نجنبید بر شهریار جهان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰
بدو گفت کای پهلوان جهان
اگر تیره گردد دلت با روان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲
چو ارجاسپ دید آن سپاه گران
گزیده سواران نیزهروان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲
چو نزدیک شد راند اندر کمان
بزد بر بر و سینهٔ پهلوان
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۴
پشوتن بیامد هم اندر زمان
به نزدیک آن نامدار جهان
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۶
چو دیدند سیمرغ را بچگان
خروشان و خون از دو دیده چکان
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹
دگر گفت کو از دژ گنبدان
سپه برد و شد بر ره هفتخوان
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۱
سرافراز طرخان بیامد دوان
بدین روی دژ با یکی ترجمان
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲
چو شد کشته ارجاسپ آزردهجان
خروشی برآمد ز کاخ زنان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱ - آغاز داستان
بخندد همی بلبل از هر دوان
چو بر گل نشیند گشاید زبان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴
ترا باد این تخت و تاج کیان
مرا گوشهای بس بود زین جهان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۵
بدو گفت کای ژنده پیل ژیان
همی خوار گیری ز نیرو روان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۵
ز پیش پسر مادر مهربان
بیامد پر از درد و تیرهروان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶
بفرمای تا رخش را همچنان
بیارند پیش من اندر زمان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۷
که هرکو ز فرمان شاه جهان
بگردد سرآید بدو بر زمان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۹
پس من تو زود آیی ای مهربان
تو از من مرنج و مرنجان روان