مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۲ - هم در مدح او
تا تو را بندگی زمانه کند
خدمت چرخ بی بهانه کند
آسمان بلند رتبت را
رتبت قدرت آستانه کند
تیر امید کز کمان بجهد
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۳ - فی اَنّ العقل سلطان الخلق و حجّة الحق
عقل از این کارها کرانه کند
عقل کی قصد دام و دانه کند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۳۱ - اندر صفت مرائی و قرّاء و سالوس گوید
هرکه از خواندنی کرانه کند
اوستادش به موش خانه کند
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰
کسی که او نظر مهر در زمانه کند
چنان سزد که همه کار عاقلانه کند
هر آنچه خاطر موری ازو بیازارد
اگرچه آب حیاتست از آن کرانه کند
قناعتست و مروت نشان آزادی
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶
نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند
وگر به جان طلبم بوسهای رهانه کند
به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک
هر آنگهی که سر زلف را به شانه کند
ز چشم من پس ازین گر چنین رود سیلاب
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٨١
دامن مرد کاهلی چو گرفت
گله از گردش زمانه کند
مطرب از کار چون فروماند
خشم بر گوشه چغانه کند
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
عشق در هر دلی که خانه کند
آتش شوق او زبانه کند
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
هر که را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند
از دل و عقل و جهانش همه بیگانه کند
از خم زلف سیاه تو بریزد جانها
گر صبا زلف سمن سای تو را شانه کند
چشم صیاد تو تا مرغ دلم را گیرد
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۴ - جستن کبوتر شاه بر درویش و نامه نوشتن به بال او
شرح بیمهری زمانه کند
نامه بنویسد و روانه کند
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۶ - در تعریف کمان شاه گوید
کاش تیرت مرا نشانه کند
تا که آید به سینه خانه کند
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
دست آن یک وداع شانه کند
پای این یک ز ران کرانه کند
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸
مقیم کعبه که عیب شرابخانه کند
به این بهانه حدیث می مغانه کند
دلم چکونه نتازد به صیدگاه کسی
که شوق ناوک او کار تازیانه کند
ستم فروش درآ، در زمانه، باک مدار
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۶
سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند
سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟
می شود جلوه بت راهنمایش به خدا
گر به اخلاص کسی خدمت بتخانه کند
از شبیخون نسیم سحر ایمن گردد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!
کیست شمشاد که گیسوی ترا شانه کند؟!
بند غم هر که کشد، قدر رهایی داند
عاقلم کرده از آن عشق، که دیوانه کند
آن چه مژگان دراز است، که گر خواباند
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی
هرکه را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند
ز آشنایانِ جهانش همه بیگانه کند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی
هرکه را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند
ز آشنایانِ جهانش همه بیگانه کند
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۸ - نامه نوشتن فاطمه صغرا به پدر
اراده داشت که آن نامه را بهانه کند
به کوفه نزد پدر قاصدی روانه کند