گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۲ - هم در مدح او

 

تا تو را بندگی زمانه کند

خدمت چرخ بی بهانه کند

آسمان بلند رتبت را

رتبت قدرت آستانه کند

تیر امید کز کمان بجهد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰

 

کسی که او نظر مهر در زمانه کند

چنان سزد که همه کار عاقلانه کند

هر آنچه خاطر موری ازو بیازارد

اگرچه آب حیاتست از آن کرانه کند

قناعتست و مروت نشان آزادی

[...]

سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶

 

نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند

وگر به جان طلبم بوسه‌ای رهانه کند

به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک

هر آنگهی که سر زلف را به شانه کند

ز چشم من پس ازین گر چنین رود سیلاب

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۰ - در فتوت داران به دروغ

 

ابلهست او که یاد خانه کند

گوش بر پند و بر فسانه کند

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٨١

 

دامن مرد کاهلی چو گرفت

گله از گردش زمانه کند

مطرب از کار چون فروماند

خشم بر گوشه چغانه کند

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

عشق در هر دلی که خانه کند

آتش شوق او زبانه کند

ابن یمین
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هر که را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند

از دل و عقل و جهانش همه بیگانه کند

از خم زلف سیاه تو بریزد جانها

گر صبا زلف سمن سای تو را شانه کند

چشم صیاد تو تا مرغ دلم را گیرد

[...]

کوهی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۶ - در تعریف کمان شاه گوید

 

کاش تیرت مرا نشانه کند

تا که آید به سینه خانه کند

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

دست آن یک وداع شانه کند

پای این یک ز ران کرانه کند

وحشی بافقی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸

 

مقیم کعبه که عیب شرابخانه کند

به این بهانه حدیث می مغانه کند

دلم چکونه نتازد به صیدگاه کسی

که شوق ناوک او کار تازیانه کند

ستم فروش درآ، در زمانه، باک مدار

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۶

 

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند

سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟

می شود جلوه بت راهنمایش به خدا

گر به اخلاص کسی خدمت بتخانه کند

از شبیخون نسیم سحر ایمن گردد

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!

کیست شمشاد که گیسوی ترا شانه کند؟!

بند غم هر که کشد، قدر رهایی داند

عاقلم کرده از آن عشق، که دیوانه کند

آن چه مژگان دراز است، که گر خواباند

[...]

واعظ قزوینی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی

 

هرکه را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند

ز آشنایانِ جهانش همه بیگانه کند

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی

 

هرکه را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند

ز آشنایانِ جهانش همه بیگانه کند

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۸ - نامه نوشتن فاطمه صغرا به پدر

 

اراده داشت که آن نامه را بهانه کند

به کوفه نزد پدر قاصدی روانه کند

صامت بروجردی