فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز
کجا دهر آن نیرزد کش بدانند
و یا خود بر زبان نامش برانند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى
کنونش گرچه هم اهواز خوانند
به دفتر رام شهرش نام دانند
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۴
خوشا آنانکه هر از بر ندانند
نه حرفی وانویسند و نه خوانند
چو مجنون سر نهند اندر بیابان
ازین گو گل روند آهو چرانند
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - گفتگو از روشنان فلکی و سیاهکاری آنان
چو سوده دوده به روی هوا برافشانند
فروغ آتش روشن ز دود بنشانند
سپهر گردان بس چشم ها گشاید باز
که چشم های جهان را همه بخسبانند
از آن سبیکه زر کافتاب گویندش
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵
چون بنشینند و مطربان بنشانند
انصاف طرب ز آدمی بستانند
سوزند سپند و نام ایزد خوانند
بر مرکب شیرزاد در افشانند
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۴ - مرثیه برای رشیدالدین
بندگان تو زار و گریانند
زار هر ساعتی تو را خوانند
چفته بالا و خسته رخسارند
کوفته مغز و سوخته جانند
تا شبیخون زده ست بر تو اجل
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - ثنای عضدالدوله شیرزاد
همه فرمانبرانش را مانند
خدمتش را سزا و شایانند
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳
این شوخ سواران که دل خلق ستانند
گویی ز که زادند و بخوبی به که مانند
ترکند به اصل اندرو شک نیست ولیکن
از خوبی و زیبایی خورشید زمانند
میران سپاهند و عروسان وثاقند
[...]
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۶
خصمان ملک چو جغد در ویرانند
دایم همه را همچو مگس میرانند
خود را چو همای از چه قِبَل میدانند
کز چشم چو سیمرغ همی پنهانند
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح
عارفان کاین سخن فروخوانند
هر چه جز حق بود برافشانند
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۶ - در فضیلت عدالت
تو چه گویی چنانکه ایشانند؟
بکن اندیشه نامسلمانند
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۷ - فصل فی ختم الکتاب
اهل دل کاین سخن فرو خوانند
آستین از جهان برافشانند
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۷ - فصل فی ختم الکتاب
در مقامی که این سخن خوانند
عقل و جان سحر مطلقش دانند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۷ - اندر حب و محبت
تا چو سویش براقِ دل رانند
در رکابش همه برافشانند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۹ - فی حُبّ الدُّنیا و صفة اهله
پنج حس کز چهار ارکانند
پنج غمّاز این سه زندانند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۷۴ - فی الشّوق
آسمانی دگرش گردانند
بر زمینی دگرش بنشانند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۴ - در شرف نفس و عقل
مایه بخش سپهر و ارکانند
پیشکاران عالم جانند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۸ - اندر صفت پرورش دل گوید
غافلان فربه از بطر زانند
که غم جان و جامه کم دانند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۸ - حکایت در این معنی
همه را جمله نیست گردانند
بر سباع و ددان شهی رانند