گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۶ - سخن فردوسی

 

مرا این سخن بر دل آسان نبود

بجز خامشی هیچ درمان نبود

فردوسی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۸۳

 

عاشق به یقین دان که مسلمان نبود

در مذهب عشق کفر و ایمان نبود

در عشق دل و عقل و تن و جان نبود

هر کس که چنین باشد نادان نبود

ابوسعید ابوالخیر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال

 

این همه چیزها گران نبود

بچه باید که در میان نبود

مسعود سعد سلمان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۲۶ - عشق کوش به نگارین و کشتن او

 

نگارش چو آرایش جان نبود

جز از خویشِ دارای مکران نبود

ایرانشان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۴ - فصل در اثبات رؤیت الله تعالی

 

در میان زحمت بیان نبود

نکته را راه بر زبان نبود

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - هم در مدح اتسز

 

تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود

ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود

زبان بخت بشارت همی دهد هر روز

که جز تو تا با بد وارث جهان نبود

برون ز خط اشارات تو کواکب را

[...]

وطواط
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۷۲

 

عاشق بجز از خستۀ هجران نبود

کارش ز غم عشق بسامان نبود

دشوار بود کشیدن بار فراق

وین یافتن وصال آسان نبود

عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳۹

 

هر که زی خویشتن گران آید

به بر دیگران گران نبود

وانکه گوید که من سبک‌روحم

زو گرانتر درین جهان نبود

از سبک روح راحت افزاید

[...]

انوری
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات

 

چون صفات راه را پایان نبود

بیش از این گفتن مرا امکان نبود

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۴ - الحكایة و التمثیل

 

حق چو گفتش نیست شاعر زان نبود

ورنه او را در سخن تاوان نبود

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - وله ایضا

 

خورشید ذرّه پرور، شاه هنر نواز

ای آن که در جهان چون تو صاحبقرآن نبود

خورشید کو بتیغ زدن بر سر آمدست

در جنب دست و بازوی تو همچنان نبود

چون آفتاب از تو توانگر شد، آنکه را

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵۶

 

هر دل که درو مهر تو پنهان نبود

کافر بود آن دل و مسلمان نبود

شهری که درو هیبت سلطان نبود

ویران شده گیر اگرچه ویران نبود

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵۷

 

عاشق تو یقین دان که مسلمان نبود

در مذهب عشق کفر و ایمان نبود

در عشق تن و عقل و دل و جان نبود

هرکس که چنین نگشت او آن نبود

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۲ - دربیان آنکه شعر اولیاء همه تفسیر است و سرّ قرآن زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و به خدا قائم‌اند. حرکت و سکون ایشان از حق است که «قلب‌المؤمن بین اصبعین من اصابع الرّحمن تقلبه کیف یشاء». آلت محض‌اند در دست قدرت حق؛ جنبش آلت را عاقل به آلت اضافت نکند بخلاف شعر شعراء که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده و غرضشان از آن اظهار فضیلت و خودنمایی بوده است همچون آن بت‌پرست که بتی را که خود می‌تراشد معبود خود می‌کند که «اتعبدون ما تنحتون» شعرا شعر اولیا را که از ترک حرص و فنای نفس آمده است همچو شعر خود می‌پندارند؛ نمی‌دانند که در حقیقت فعل و قول ایشان از خالق است، مخلوق را در آن مدخل نیست. زیرا شعر ایشان خودنمایی نیست خدانمایی است مثال این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرف گلشن آید بوی گل رساند و چون از گلخن آید بوی ناخوش آورد اگرچه باد یکی است اما به سبب گذرگاه مختلف بویش مختلف شود هر که‌را مشامی باشد فرق هر دو را داند که «المؤمن کیس ممیز» یکی که سیر خاید اگرچه مشک گوید به مشامها بوی سیر رسد و برعکس هرکه مشک خاید و لفظ سیر گوید بوی مشک آید

 

آنچنان قتل را ضمان نبود

سود محض است از آن زیان نبود

سلطان ولد
 
 
۱
۲
۳